وب سایت ربنا
مذهبی ، علمی ، داستانی دیدنی

تو آمدی که جهان را به خود بیارایی

فرا تر از همه ی جذبه های زیبایی

تو آمدی که جهان را به خود بیارایی

تو آمدی که نخشکد صدای نوزادان

به گورهای نفسگیر جهل آبایی

سلام ام ابیها سلام منشاء ماه

تو کوثر همه ی سوره های "طاهایی" 

شنیده ام که دلت شور میزند گاهی

به ناله ای عطشی تاولی تماشایی

شنیده ام که هر از چند گاهی از غربت

به قتلگاه جگرگوشه هات می آیی … 

…. که ضجه می زنی و خاک می کنی بر سر

که دست بر کف گودال قتل می سایی 

تو را به ریشه ی هر بغض نسبتی دادند

تو مادر همه ی ابرهای دنیایی

سیروس عبدی

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر سیروس عبدی درباره ولادت حضرت زهرا روز زن و روز, اشعار ولادت حضرت زهرا روز زن و روز مادر, سرود و مولودی حضرت زهرا روز زن و مادر
+ نوشته شده در  سه شنبه دهم اردیبهشت 1392ساعت 15:17  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

نجات ما همه در دست زهراست

جمادى غرق شادى بود آنشب
بشارت را منادى بود آنشب
خدا را شهر مكه ، شهر قرآن
به تاييد قضا شد نور باران
حرم سر تا قدم شور و شعف بود
شكوه راز خلقت را هدف بود

منا و مروه اذينى دگر داشت
خم گيسوى شب چينى دگر داشت
كمان ركن را تيرى دگر بود
صفا را سعى و تكبيرى دگر بود
مقام از بى مقامى داد مى زد
شرر بر كاخ استبداد مى زد
شفق ، شعر طلوع فجر مى خواند
حديث ايه هاى قدر ميخواند
فلق معراج شب را ساز مى كرد
گره از كار رجعت باز ميكرد
سحر سوداگر شور و طرب بود
طرب چشم انتظار مرگ شب بود
قمر گيسوى خود را تاب ميداد
قضا لوح قدر را اب ميداد
سپيده اخم خود را باز ميكرد
افق را سينه چاك ناز مى كرد
موذن دم بدم تكبير ميگفت
به ما از ايه تطهير ميگفت
غلم بر قاف شب كوبيد خورشيد
مى از جام فلق نوشيد خورشيد
زمين ابستن نص علق بود
زمان ائينه دار لطف حق بود
وجود واجب استاد هستى
تجلى كرد در ابعاد هستى
خديجه تا زهستى نيست گرديد
ز هستى نمره او بيست گرديد
به روز بيست از ماه جمادى
ندا برخاست از ناى منادى
خديجه ثروت خود را فدا كرد
فنا شد و ز فناكسب بقا كرد
ز كارش موشكافى كرد خالق
گذشتش را تلافى كرد خالق
در رحمت به رويش نيز واكرد
به او زهراى اطهر را عطا كرد
طريقت را دليل راه آمد
حقيقت را تجليگاه آمد
شريعت صورت و معناست زهرا
حقيقت قطره و درياست زهرا
چه زهرائى كه هستى هست . مستش
كليد هستى عالم بدستش
چه زهرائى ، على را پاك همسر
كه مادر هست بر شبير و شبر
پدر او را نه ختم مرسلين است
كه او بر خاتم خاتم نگين است
خدا را شاهكار خلقت آمد
كه بر اسرار هستى علت آمد
شكوفا شد به امر وحى سرمد
گل بى خار گلزار محمد
به مدح او قلم درمانده گردد
به وصفش واژه ها شرمنده گردد
ورا ذرات عالم مى شناسند
زادم تا به خاتم مى شناسند
نه تنها دم زند ادم ز وصفش
زند دم خالق اعظم ز وصفش
شكوه رمز يا زهراست زهرا
قرار نوح در درياست زهرا
به زهرا تا توسل كرد آتش
به ابراهيم حق شد سرد آتش
چه نامش برد موسى ، موسوى شد
كليم حق ز فيض معنوى شد
مسيحازد چو بر دامان او دست
گسست از فرش دل ، در عرش بنشست
بلى صديقه كبرى است زهرا
قرار كل ما فيهاست ، زهرا

شفاعت در جزا پابست زهراست
نجات ما همه در دست زهراست

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر و مدح حضرت زهرا, اشعار ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر, شعر مدح حضرت زهرا مولودی و سرود حضرت زهرا
+ نوشته شده در  سه شنبه دهم اردیبهشت 1392ساعت 15:10  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

به عشق زهرا مي خونم نماز حاجت امشب

باز مي باره نور حق روي کوير زمين
شده چراغون همه آسمون و عرش برين
رو دست احمد جلوه ي سوره ي کوثر ببين(2)
رسيده از ره بانوي جود و کرامت امشب
مليکه ي عشق روح تقوي و عبادت امشب
به عشق زهرا مي خونم نماز حاجت امشب(2)
اومده عشق مرتضي، کعبه ي اهل ولا، فاطمه امّ ابيها
ذکر لب فرشته ها، همه آسمونيا، شده يا حضرت زهرا
اونيکه تموم هستي، سر به مقدمش مي ذارند
براي بوسه به دستش، ملائک آروم ندارند
يا زهرا يا زهرا يا زهرا
*****

آروم قلب قهرمان بدري و خيبري
جان پيمبر به تموم انبيا مادري
وقت مناجات دل ز اهل آسمون مي بري(2)
نام تو ذکر نوح و ابراهيمه و آدمه
کنيز خونه ات ساره و آسيه و مريمه
زير قدمهات باغ فردوس و همه عالمه(2)
ماه شباي تار من، باغ و بهار من، اي تمام حاصل من
هديه ي روز مادرم، واسه ي تو دلبرم، اين جون ناقابل من
مرتضي با ديدن تو، درب غصّه رو مي بنده
تا ميون خونه بي بي، يا علي مي گي مي خنده
يا زهرا يا زهرا يا زهرا
*****
من چي بخونم وقتي مداح تو ذات خداست
تا به هميشه جبرئيل خادم کوي شماست
نام قشنگت همه دم ذکر لب مرتضي است2
گداي خونه ات صد هزار تا حاتمه فاطمه
با يک نگاهت کربلا فراهمه فاطمه
جاي دشمنت ميون جهنمه فاطمه2
هر کي گداي خونته، عاشقو ديوونته، به همه عالم اميره
اونيکه دل به تو نداد، هستي شو داده به باد، يه گوشه بره بميره
الهي تا آخر عمر، هميشه از تو بخونم
روز محشر بگي مادر، منم از فاطميونم
يا زهرا يا زهرا يا زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر جواد غفاریان درباره ولادت حضرت زهرا روز زن و م, اشعار ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر, سرور و مولودی حضرت زهرا
+ نوشته شده در  سه شنبه دهم اردیبهشت 1392ساعت 14:52  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

فخرمه تو دنيا، که شدم زهرايي

من به تو محتاجم، اي نياز عالم
چون غلامت هستم، به خودم مي بالم
تو برام دنيايي، تو برام عقبايي
فخرمه تو دنيا، که شدم زهرايي
توي اين دل گنجي، قدّ عالم دارم
همه هستيم زهراست، ديگه چي کم دارم
گر چه خار و پستم، توبه ها بشکستم
ولي دارم اميد، که بگيري دستم
يازهرا يازهرا:
زيباترين ذکر لب من
آرامش تاب و تب من
زمزمه ي روز و شب من
يا زهرا يا زهرا
يا فاطمه ام ابيها(3)
*****

تو تموم عشق و، باور من هستي
خودتم مي دوني، مادر من هستي
من به غير از تو دل، به کسي نسپردم
هديه روز مادر، جونمو آوردم
محشر کبري يک، گردش چشماته
مادري و جنت، خاک زير پاته
به خدا ما با هم، همه هم آوازيم
عاقبت بهر تو، يه حرم مي سازيم
يازهرا يازهرا:
بيا و ذره پروري کن
رهام از اين در به دري کن
برام دوباره مادري کن
يا زهرا يا زهرا
يا فاطمه ام ابيها(3)
*****
همدليِّ مولا، چه قشنگه با تو
پدر خاک علي، مادر دريا تو
هر کجا لغزيدم، تو دعايم کردي
اگه الان اينجام، تو صدايم کردي
رد نکردي دستم، من ز تو ممنونم
همه ي هستيمو، به شما مديونم
با گدائيت شاهِ، عالمينم کردي
نوکر دربار، شاه حسينم کردي
يا زهرا يازهرا:
به دام عشق تو اسيرم
کاشکي ازت برات بگيرم
مي خوام تو کربلا بميرم
يا زهرا يا زهرا
يا فاطمه ام ابيها(3)

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا



 


برچسب‌ها: شعر ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر, اشعار ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر
+ نوشته شده در  سه شنبه دهم اردیبهشت 1392ساعت 14:49  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

بر در لطف شما یا فاطمه

مادرم هستی صفای راه عشق
مادرم هستی فدای راه عشق
می رسد هر دم به گوش قلب ما
از لبت مادر صدای راه عشق
بر در لطف شما یا فاطمه
این دلم باشد گدای راه عشق

گر نباشد در دلم حب شما
راه من باشد جدای راه عشق
مادرم پیچیده از لطف شما
عطر یاسی در هوای راه عشق
کن کرم تا از عنایاتت شود
قلب ما هم آشنای راه عشق
بین دیوار و در ای معشوق یار
جان خود دادی برای راه عشق
راه ما مهر تو شد با ما مگو
راه ما باشد سوای راه عشق
در زمین کربلای پور تو
می رسد از نی نوای راه عشق
 جعفر ابوالفتحی

 

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر جعفر ابوالفتحی در مدح و ولادت حضرت زهرا روز زن, اشعار مدح و ولادت حضرت زهرا روز زن و روز مادر, شعر ولادت حضرت زهرا روز زن و روز مادر, شعر روز زن و روز مادر
+ نوشته شده در  سه شنبه دهم اردیبهشت 1392ساعت 14:38  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

زهرايي وبتولي وريحانه رسول

اي جلوه گاه رحمت يزدان خوش آمدي
اي فيض بخش عالم امکان خوش آمدي
ميلاد  تو، طليعه  زيباي  خلقت  است
اينک به جمع خاک نشينان خوش آمدي
يزدان زخلقت تو به عالم دميد جان
اي مظهر عنايت رحمان خوش آمدي

زهرايي وبتولي وريحانه رسول
اي برترين زجمله نسوان خوش آمدي
باحسن سرمدي به گلستان احمدي
اي نازنين شکوفه قرآن خوش آمدي
درمدح يک عطاي تو آيات هل اتي
اي مادح تو حضرت سبحان خوش آمدي
ام ابي و مادر سبطين و زينبين
رکن علي عالي عمران خوش آمدي
زهرا ،رضيه ،راضيه ،مرضيه ،فاطمه
اسماء تو به شاءن تو برهان خوش آمدي
فرمود مصطفي به تو جانم فداي تو
اي جان ماسوا به تو قربان خوش آمدي
شهر مدينه بوي خوش کربلا گرفت
اي مادر تبار شهيدان خوش آمدي
مهرتو راه توشه قبر و قيامت است
با مژده شفاعت و غفران خوش آمدي
کوثر توئي وحضرت مهدي زنسل توست
اي چشمه سار خير فراوان خوش آمدي
طبع «حسان» زمدح کمال تو عاجز است
اي جلوه گاه رحمت يزدان خوش آمدي

حسان

 

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر حسان درباره ولادت حضرت زهرا مدح حضرت زهرا روز, اشعار ولادت حضرت زهرا روز زن و روز مادر و مدح حضرت, اشعار روز زن و مادر, اشعار ولادت حضرت زهرا
+ نوشته شده در  سه شنبه دهم اردیبهشت 1392ساعت 14:29  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

من کيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم

من کيم جان جهان ممدوحه جان آفرينم
مادر توحيد و بانوي سماوات و زمينم
شمع جمع پنج تن همسنگر حبل المتينم
وجه ربّ العالمين جان ولايت رکن دينم
کوثر و تطهير و قدر و هل اتي و يا و سينم
من کيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم
--
کشتي توحيد را سکان منم لنگر منم من
خاجه لولاک را دختر منم مادر منم من
چارده معصوم را گردون منم محور منم من
مومنون من قدر من طاها منم کوثر منم من
گوهر عين الحياتم  اختر برج يقينم
من کيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم
--
نخل سر سبز ولايت اعتدال از من گرفته
صبر و ايثار و فداکاري کمال از من گرفته
مريم عذرا بدان پاکي مدال از من گرفته
خانه شير خدا مجد و جلال از من گرفته
خشت خشت آن شده محو دعاي دلنشينم
من کيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم
--
من کيم ام الولا  ام النبي  ام الکتابم
من کيم صومم صلوتم عصمتم نورم حجابم
من کيم بيت اميرالمومنين را آفتابم
اولين شخصيت عالم کند مادر خطابم
برترين مولاي خلقت خوانده يار و همنشينم
من کيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم
--
مادري دارم که ذات حق فرستاده سلامش
شوهري دارم که پيغمبر بود محو جمالش
دختري دارم که نور وحي خيزد از کلامش
فضه اي دارم که گيرد مام عيسي احترامش
شيعه اي دارم که خود يارش به روز واپسينم
من کيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم
--
دامني دارم که ثارالله را مي پروراند
مصحفي دارم که مانند کتاب الله ماند
حجره اي دارم که حتي کعبه آن را کعبه خواند
منطقي دارم که فرياد علي را مي رساند
اين من و اين مسجد و اين خطبه هاي آتشينم
من کيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم
--
هر دو بخشيديم با اخلاص و صدق و پاکي دل
من گلو بند و علي انگشتر خود را به سائل
انّما  و هل اتي در شأن ما گرديد نازل
من ، اميرالمومنين هر دو اوالامريم ، کامل
آري آري اوست زهرا من امير المومنينم
من کيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم
--
من به روي خلق در از نور داور باز کردم
من به خنده عقده از قلب پيمبر باز کردم
من طناب خصم را از دست حيدر باز کردم
من به امر رهبرم بر قاتلم در باز کردم
من تن تنها طرفدار امام المتقينم
من کيم زهراي اطهر دخت ختم المرسلينم

 

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

 

+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:52  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

دخترت باشد بلاگردان تو

 مادرم ای مادر هفت آسمان
ای تو رنجور دل صاحب زمان
ای عزیز آل طه فاطمه س
ای شعاع نور تو در لامکان
ای گرامی ای صمیمی با دلم
ای صفای جان عاشق پیشگان

ای جهنم دوری از مهر شما
دوری از عشق تو می باشد گران
تو تمام هستی احمد شدی
ای عقیق خاتم پیغمبران
در تمام سالهای عاشقی
عشق تو می کرد این دل را جوان
این دل من شد گدای درگهت
این گدا را از در لطفت مران
تا به صبح از گریه دریا می شدی
درد سینه چون نمی دادت امان
دخترت باشد بلاگردان تو
یک شب دیگر بیا پیشم بمان
پیش چشم مرتضی و دخترت
ای پرستوی علی چیزی بخوان
بعد تو در سالهای عمر خویش
همسرت می کرد از هجرت فغان
دخترت در پیش قبرت داد زد
تو بمیری نه نمی کردم گمان
در زمین کربلا ای خوب من
از جفا شد قامت دختت کمان
 جعفر ابوالفتحی

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:49  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم

شنیده می شود از آسمان صدایی که...

کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...

نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که...

نوشت نام تورا، نام آشنایی که ـ

 


 

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد

و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

 

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد

نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد

دلیل خلق زمین و زمان معین شد

 

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است

غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است

 

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد

ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد

درون خانه بهشت معطری دارد

 

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت

برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت

 

چرا که روی زمین واژه ی وزینی نیست

و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست

و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

 

خدا فراتر از این واژه ها کشیده تورا

گمان کنم که تورا، اصلا آفریده تورا

 

که گِرد چادر تو آسمان طواف کند

و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند

که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

 

کتاب زندگی ات را مرور باید کرد

مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد

 

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود

و وصف مردمش الهاکم التکاثر بود

درون خانه ی تو نان فقر آجر بود

شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود

 

بهشت عالم بالا برایت آماده است

حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است

 

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی

علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!

به نان خشک علی ساختی، به نان علی

 

از آسمان نگاهت ستاره می خواهم

اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم....

 

...به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم

کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم

شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم

و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

 

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده

و مادری کن و این بار هم اجازه بده

 

به افتخار بگوییم از تبار توایم

هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم

کنار حضرت معصومه در کنار توایم

 

فضای سینه پر از عشق بی کرانه ی توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست

 

سید حمید رضا برقعی

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر حمید رضا برقعی در مدح و ولادت حضرت زهرا روز زن, اشعار ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر, شعر ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:47  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

مادر یه روز برات می میرم آخر

عشقه عشقه عشقه
تو آسمون هوای
عشقه عشقه عشقه
تو سینه رد پای
عشقه عشقه عشقه
بهار عاشق های عشق
بارون بارون بارون
دوباره باز صدای
بارون بارون بارون

صدای خنده های
بارون بارون بارون
میاد از اوج آسمون
نوره نوره شب طراوته
نوره نوره فلک گذر گه عبور
نوره نوره تا بی کرانه های نور
ماه ماه ستاره ای که توی راهه
ماه شهاب این شب سیاهه
ماه که تاریکی بشه تباه
دل من که روشنه
تو گرمیه سرودنه
سرود سرخ بودنه
تو حالتی شبیه پر گشودنه
پی نشونه هر دری رو میزنه
برای محضر مسافر سحر
تو حسرت رسیدنه
عشقه عشقه تو آسمون هوای
عشقه عشقه تو سینه رد پای
عشقه عشقه بهار عاشق های عشق
بارون بارون دوباره باز صدای
بارون بارون صدای خنده های
بارون بارون میاد از اوج آسمون
رازه رازه تو قلب هر کی دل می بازه
رازه تبی که بین این نمازه
رازه تو شوق این شب دراز
آبه آبه طلوع جلوه های نابه
آبه تو پرده ای که از حجابه
آبه می باره گل مثل شهاب
شراب عشق باهر عشق
تو دست بی قرار عشق
تو چشم های خمار عشق
تو سینه های خسته ریشه داره عشق
کنار لحظه های انتظار عشق
قدم می ذاره روی عاشقونه ها
میون سبزه زار عشق
عشقه عشقه تو آسمون هوای
عشقه عشقه تو سینه رد پای
عشقه عشقه بهار عاشق های عشق
بارون بارون دوباره باز صدای
بارون بارون صدای خنده های
بارون بارون میاد از اوج آسمون
یاسه یاسه گلی که معنیه بهاره
یاسه شب ها از آسمون میباره
یاسه تموم میشه این انتظار
مادر مادر خرایم از شراب کوثر
مادر یه روز برات می میرم آخر
مادر فدا میشم با چشم تر
عشقه عشقه تو آسمون هوای
عشقه عشقه تو سینه رد پای
عشقه عشقه بهار عاشق های عشق
بارون بارون دوباره باز صدای
بارون بارون صدای خنده های
بارون بارون میاد از اوج آسمون

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


 


برچسب‌ها: شعر ولادت و مدح حضرت زهرا روز زن و مادر, اشعار ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر, شعر و مدح حضرت زهرا روز زن و مادر
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:44  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

بانو ببخش آخر شعر بغض کرده ام

بانو سلام!حال شما؟ روز مادر است

روز زنی که از همه مردان، سَری سَر است

روز شما که مادر زینب، حسن، حسین

نه!روز دختری ست که اُمّ پیمبر است

از آسمان صدای قدم هات می رسد

گوش فلک ز همهمه ی عرشیان کر است 

حیف از تو و زنان قریش!! میزبان تو…

جمعی ز مریم، آسیه و ساره، هاجر است 

یاس نبی! کبوتر دردانه ی علی!

هفت آسمانِ دل ز قدومت معطر است 

تو ماه آسمان شدی، از تکه های تو

این یازده ستاره به گردت مدوّر است 

شیرین و خسرو، لیلی و مجنون و عشقشان

با عشق بی بدیل شما کی برابر است 

ای یکه تاز عشق! "تماشاچی" ات شدیم

حیران عشق "بازی" تو حقّ "داور" است

«یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب

"کز هر زبان که می شنوم نامکرر است»* 

رخصت بده برای شما شاعری کنم

«از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است»*

مادر بگو که دست مرا رد نمی کنی

این شعر هم "هدیه ی من روز مادر است" 

گفتم مکان وعده؟؟!!…کجا پیشکش کنم؟!!

گفتی حریم دختر موسی بن جعفر است! 

بانو ببخش آخر شعر بغض کرده ام

آخر هنوز ردّ نگاهم به یک "در" است 

از فاطمیه تان به حسن فکر می کنم

و چشم های مات که از واقعه تر است… 

*وامی از حضرت حافظ 

رهگذر

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر رهگذر درباره مدح و ولادت حضرت زهرا روز زن و ما, اشعار ولادت و مدح حضرت زهرا روز زن و مادر, شعر مدح و ولادت حضرت زهرا و روز زن و مادر
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:41  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

امشب شده است فرش زمين گيسوان حور

امشب شده است فرش زمين گيسوان حور
درمقدم خجسته يک کهکِشانِِ نور
برسجده سرنهاده خديجه به اشک شوق
لبخندمهرو عاطفه دارد به عشق و شور

سيماي احمد است درآئينه دلش
يل فاطمه است دردل دريايي ازبلور
مشکوة نور گشته غمين خانه نبي
گويا بهشت آمده درسرزمين طور
گل غنچه هاي خنده به لبهاي احمد است
نقش است بر حريم دلش وادي السرور
شعرم اگرچه لايق فيض حضور نيست
شايدشود،دم مردن چراغ گور

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر و مدح حضرت زهرا, اشعار ولادت و مدح حضرت زهرا روز زن و روز مادر
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:38  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

دوازده نخ وصله به چادرت ديدند

نشسته ام ام بنويسم كه بال يعني تو

عروج كردن سمت كمال يعني تو

نشسته ام بنويسم تصورت، هيهات

فراتراز جريان خيال يعني تو 

محبت تو همان آيينه است و مهرت آب

تو آب و آيينه پس زلال يعني تو 

ز برگ هاي تو بوي رسول مي آيد

گل محمدي بي مثال يعني تو 

مسير رد شدنت را كسي نگاه نكرد

جمال زير نقاب جلال يعني تو 

تو نور و نورٌ علي نور و خالق النوري

تو از تصور خاكي نشين ما دوري 

تو آن دعاي رسولي كه مستجاب شدي

براي خانه ي خورشيد آفتاب شدي 

يگانه دختر احمد شدن مراد نبود

براي ام ابيهايي انتخاب شدي 

تو مرتضي نشده اين همه صدا كردي

تو مصطفي نشده صاحب كتاب شدي

علي به پاي تو شد ذره ذره آب و سپس

تو هم به پاي علي ذره ذره آب شدي 

تو عادلانه ترين فيضي و دوتا نه سال

نصيب روح نبي و ابو تراب شدي 

تو آفتاب رسولي و آسمان علي

تو روح سينه ي پيغمبري و جان علي 

شب سياه بگيرد تمام دنيا را

اگر ز خلق بگيرند نام زهرا را 

هزار سال به جز آستانه ي كرمت

نبرده ايم در خانه اي تمنا را 

ز روي عاطفه خوابت نمي برد شبها

اگر روا نكني حاجت گداها را 

قرار نيست به نان مدينه لب بزني

ز سفره ات نگرفتند رزق بالا را 

براي آنكه مقام تورا نشان بدهند

نموده اند فراهم بساط فردا را 

دل رسول خدا را اسير درد مكن

مگير از سخن خويش لفظ «بابا» را

بگو پدر که نبی را حیات میبخشی

ز درد و غصه دلش را نجات میبخشی 

زمین بدون نگاهت تب بهار نداشت

شبیه کوه بلندی که آبشار نداشت 

بعید نیست ببخشی همه قیامت را

نمیشود ز تو اینگونه انتظار نداشت 

دعای پشت سر تو مراد مولا بود

وگرنه هیچ نیازی به ذوالفقار نداشت 

بهشت،منزل توست اين همه طلب دارد

وگرنه هيچ كسي با بهشت كار نداشت 

دوازده نخ وصله به چادرت ديدند

به ساده زيستيت عمر روزگار نداشت 

همه جهيزيه ات بود چند ظرف گلين

تجملات براي تو اعتبار نداشت 

شب عروسي خود ياد قبر افتادي

شكوه رخت نو ات را به سائلي دادي 

بهشت هستي و عطر معطري داري

هميشه آب و هواي مطهري داري 

به نيمي از نفست انبيا بزرگ شدند

تو از قديم دم ذره پروري داري 

صحيفه ي تو تماما تنزل وحي است

از اين لحاظ تو قرآن ديگري داري

يتيم مكه بدهكار مهرباني توست

تو گردن پدرت حق مادري داري 

يگانه علت غايي خلقتي زين رو

تو با تمامي خلقت برابري داري 

ظهور ظاهرت انسان و باطنت حوراست

ولايتي كه تو داري ولايت كبراست

نبينم از نفست آه آه ميريزي

شبيه برگ گلي گاه گاه ميريزي 

تو دست و سينه و پهلو مي آوري داري...

به پاي شير خدايت سپاه ميريزي 

ميان اينهمه درگيري اي شكسته غرور

به دست بسته ي مولا نگاه ميريزي 

چقدر فكر حسيني به فكر گودالي

چقدر اشك بر اين بي پناه ميريزي 

صداي كشته ي گودال را بلند مكن

به گيسويي كه كف قتلگاه ميريزي

علی اكبر لطيفيان

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر علی اکبر لطیفیان درباره مدح و ولادت حضرت زهرا, اشعار ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر, شعر مدح و ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:35  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

حس می شود حضور شما موقع اذان

تا آمدی کمی بنشینی کنارمان

تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان

از روی خاک با کمی اکراه پا شدی

رفتی وضو گرفتی از اشراق و بعد از آن 

هجده نفس کشیدی و رکعت به رکعتش

نزدیک تر شدی به خودت،ذات بی نشان 

کم مانده بود دردِ پیغمبر خدا

مردم خدایشان بشود:یک زن جوان! 

می خواستی جلوه کنی بر زمین ولی

توحید غیرتی شد و بردت به آسمان

از عصر جاهلیت آن ها، تو را گرفت

دادت به درک ناقص این آخرالزمان

حالا هزار سال پس از تو رسیده اند

اهل زمین به قسمت جذاب داستان 

جایی که آسمان به زمین رزق می دهد

از سفره ی نگاه تو، بانوی مهربان! 

در کوچه های ساکت و مرطوب شهر ما

حس می شود حضور شما موقع اذان 

اما هنوز منظره ی بکر خالقی

که وا نشد به دیدن تو چشم دیگران 

این شعر را بگیر و برای فرشته ها

با لهجه ی خدا و صدای خودت بخوان... 

هادی جانفدا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر ولادت و مدح حضرت زهرا و روز مادر و روز زن, اشعار ولادت حضرت زهرا مدح حضرت زهرا و روز زن, شعر ولادت حضرت زهرا و روز زن و مادر و مدح حضرت زهر
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:30  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

بي فاطمه كه شيعه شكوفا نمي شود

پرواز مي دهيم كه بال و پرت كنيم

معراج مي بريم كه پيغمبرت كنيم

ديگر بس است خلوت چله نشيني ات

وقتش رسيده است مقرب ترت كنيم 

دست گل قديمي خود را از اين به بعد

دست تو مي دهيم كه تاج سرت كنيم 

حالا نماز شكر بخوان فديه اي بده

تا صاحب زلال ترين كوثرت كنيم 

ميخواستيم فرق كني با پيمبران

مي خواستيم آينه ي ديگرت كنيم 

اين سيب را بگير و براي خودت ببر

وقتش شده است فاطمه را دخترت كنيم 

شايسته است ‍‍؛ با پدر فاطمه شدن

از خانواده ي پسري ابترت كنيم 

مي خواستيم نسل تو زهرا نصب شود

ضرب المثل براي عجم تا عرب شود 

خورشيد ، آفتابي انوار فاطمه است

صبحي اگر كه هست بدهكار فاطمه است 

آيينه اش سه مرتبه خود را ظهور داد

پيغمبر و علي همه تكرار فاطمه است 

هر جلوه اي كه جلوي نوري نمي شود

زهرا شدن فقط و فقط  كار فاطمه است 

شام زفاف پيرهن كهنه مي برد

اين تازه اولين شب ايثار فاطمه است 

فردا اسير دست جهنم نمي شود

امروز هر كسي كه گرفتار فاطمه است

زهرا اگر نبود ولايت نداشتيم

گمراه مي شديم و هدايت نداشتيم 

زهرا بنا نداشت خودش را بنا كند

مي خواست ، بنده باشد و يا ربنا كند 

مثل علي عروج نمازش امان نداد

اصلا به پاي پر ورمش اعتنا كند 

تا كه مدينه از گل توحيد پر شود

كافي است در قنوت، خدا را صدا كند

طبق روال هر شب جمعه نشسته تا ...

...قبل خودش سفارش همسايه را كند 

دستي كه پيش خانه ي زهرا دراز نيست

در شرع بر جنازه ي آنكس نماز نيست 

او آمد و خزان زمين را بهار كرد

بر شاخه هاي شكوفه ي عصمت ، سوار كرد 

آيا بدون مهر مناجات فاطمه

مي شد به سجده كردن خود افتخار كرد ؟ 

وفتي شب زفاف ، پيمبر رسيد و بعد

بين علي و فاطمه ، تقسيم كار كرد 

خوشحال شد تمامي احساس معجرش

وقتي رسول ، فاطمه را خانه دار كرد 

آن هم براي حاجت مسكين شهر بود

روزي اگر ز حادثه ميل انار كرد 

اخلاص پينه هاش هميشه زبانزد است

از بسكه دست فاطمه در خانه كار كرد 

وقتي تمام قاطبه ها بي حماسه بود

خود را خميده كرد ولي ذوالفقار كرد 

پس مي شود براي عوض كردن زمان

نوآوري فاطمه را اختيار كرد 

بي فاطمه كه شيعه شكوفا نمي شود

شيعه مريد دشمن  زهرا نمي شود 

دنيا نديده است سفرهاي اين چنين

جز در هواي فاطمه پر هاي اين چنين 

ديروز مي شدند درختان بدون سر

امروز مي دهند ثمرهاي اين چنين 

سر مي دهيم و منت ياغي نمي كشيم

همواره سر خوشيم به سر هاي اين چنين 

دارد بساط كفر زمين جمع مي شود

پيچيده در زمانه خبرهاي اين چنين 

اصلا بعيد نيست رو كند به ما

از مادر ي چنين و پسرهاي اين چنين

لبنان مگر چه داشت به جز نام فاطمه

آري عجيب نيست ظفرهاي اين چنين 

دلهاي ما هميشه پر از  ياد فاطمه است

اين سرزمين قلمرو اولاد فاطمه است 

علي اكبر لطيفيان

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر علی اکبر لطیفیان درباره ولادت حضرت زهرا مدح حض, شعر ولادت حضرت زهرا مدح حضرت زهرا روز مادر و زن, اشعار ولادت حضرت زهرا و مدح حضرت زهرا روز زن و ماد
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:27  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

فاطمه، منتفی دو دنیا شد

نام تو بردم و دلم  وا شد
دیده از اشک شوق دریا شد
تا به لب نام نیکویت آمد
دل مرده  دوباره احیا شد
خلقت  تو بهانه ی خلقت
سند آن حدیث" لولا" شد
گفت حق با رسول خود: لولا
...فاطمه، منتفی دو دنیا شد

بر همه خلق از عنایت تو
کسوت آفرینش اعطا شد
در ازل حق که خلقمان می کرد
صحبت از همسر تو، آن جا شد
سند آیه ی" الم اعهد"(1
مُهر مهر تو خورد و امضا شد
عهد بستیم با علی باشیم
گرچه در خانه ماند و تنها شد
آمدیم و به پای او ماندیم
دست تو سایه ی سر  ما شد
ای بهشت علی تبسم تو
علی از رخصت تو مولا شد
" کلمة الله"(2) تویی که عُليايي
همطرازت علی اعلا شد
حیدر آمد که کفو  تو باشد
با شما، عشق خوب معنا شد
جای تو نیست عالم خاکی
بار عامت نصیب دنیا شد
چند سالی فقط برای زمین
قطره ای جلوه گر ز دریا شد
با طلوع طلیعه ي نورت
هر چه در پرده بود افشا شد
بر زمین چون دم ظهورت شد
همه ی آسمان مهیا شد
تا بیایی ز عرش، از مکه
فرش گل پهن تا ثریا شد
آمدی مکه را شرف دادی
قطعه ای از بهشت، بطحا شد
طلعتت بر صفا ، صفا بخشید
کعبه از مقدم تو برپا شد
پا نهادی به عالم و آن گه
همه جا ذكر بنت طاها شد
آمدی مادر پدر باشی
مصطفی، احمد بن زهرا شد
مادر تو خدیجه بود، اما
چون تو را زاد، تازه کبری شد
هر گیاهی که عطر تو بوئید
یا که شد سدره یا که طوبی شد
خاک پایت به هر جماد رسید
نه که جاندار شد ، مسیحا شد
زود اما از این جهان رفتی
رفتی و رفتنت معما شد
در دلم مانده عقده ای  مادر
در، چرا سمت پهلویت واشد؟
رضا فراهاني

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر رضا فراهانی درباره ولادت حضرت زهرا و مدح حضرت, اشعار ولادت و مدح حضرت زهرا روز زن و مادر, شعر مدح و ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:21  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

آمد امشب دختر خير الانام

از عدم دلدارم آمد در وجود
آسمانيها به پايش در سجود
باز مرغ آرزويم پر گرفت
مرغ هستي جلوه ديگر گرفت

شام هجران محمد شد تمام
آمد امشب دختر خير الانام
اي خديجه دسته گل آورده اي
مادر ختم رسل آورده اي
اي خديجه بر قدومش گل فشان
لب گشا و سوره کوثر بخوان
کن زيارت قبله حاجات را
کن تماشا مادر سادات را
شام غم رفت و سحر آغاز شد
يا کتاب عشق مولا باز شد
ماه رويان دو عالم بنده اش
مي برد دل از پدر با خنده اش
آمده امشب علي را هم نفس
آمده بر عالمي فرياد رس
خاک کويش جنت المأواي من
گر مرا از در براند واي من
هست در دستش کليد سرنوشت
يک نگاهش بهتر از باغ بهشت
گرچه مجنون هستم و صحرائيم
افتخارم بس که من زهرائيم

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر ولادت حضرت زهرا و مدح حضرت زهرا روز زن و مادر, اشعار ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر و مدح حضرت زهر, شعر ولادت حضرت زهرا و مدح حضرت زهرا روز مادر و روز
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:18  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

هرسوره ای که سوره ي کوثر نمیشود

یک تکه ابر سوی بیابان بیاورید
قحطیه عشق آمده باران بیاورید
بر روح پر تلاطم انسان عصر جهل
 آرامشی به وسعت طوفان بیاوری
یک چشمه از بهشت خدا را از آسمان
تا خانه ي پیمبر دوران بیاورید
الطاف بی نهایت پروردگار را
در قالب سه آیه ی قرآن بیاورید

یک سیب سرخ به پیمبر دهید و بس
حوریه ای به کسوت انسان بیاورید
هرسیب سرخ سیب ِ پیمبر نمیشود
هرسوره ای که سوره ي کوثر نمیشود
زيبا نزول كرده و زيبا تر از همه
اين كه نشسته اينهمه بالاتر از همه
خوابيده است همرهه لالايي نسيم
دريا به روي دامن دريا تر از همه
از باغ و باغبان گلش دل ربوده است
اين غنچه اي كه گشته شكوفا تر از همه
او ماهه خانواده ي خورشيد مكه است
بيخود كه نيست آمده زهراتر از همه
با اين همه لطافتش انصاف را بگو
انسيه هست اين زن حورا تر از همه
 ما را به مدح مادر آئینه ها چه کار؟
جایی که مدح فاطمه را کرده کردگار
 روشن به نور ِ آمدنش آسمان شده است
اين زن كه قبل خلقت خود امتحان شده است
عطر بهشت آمده همراهه مقدمش
دنياي پير با نفس او جوان شده است
هان اي زنان زنده به گور زمان جهل
هنگام رستخيز حقوق زنان شده است
وقت نماز شرعي اگر چه نيامده
برخيز اي بلال زمان اذان شده است
آخر ميان خانه ي آيينه هاي شهر
آيينه ي خداي نما ميهمان شده است
 زهرا نبود زُهره دگر نُه فلك نداشت
زهرا نبود سفره ي خلقت نمك نداشت
خيره كثير چشمه ي جوشان كوثر است
بنيان گذار نسل شريف پيمبر است
حرف خدا و سوره ي كوثر به روشني است
نسلي كه فاطمي نبُوَد نسل ابتر است
اين خانواده را بركت ميدهد خدا
اين نسل سبز زنده ترين قوم محشر است
ما را غم از تلاطم درياي كفر نيست
تا كشتي نجات ولايت شناور است
ما كودكان گمشده ي صبح محشريم
امّيدمان به آمدن از راهه مادر است
 هر بانويي كه بانوي محشر نميشود
هركس براي شيعه كه مادر نميشود
تو چشمه ي زلال حياتي كه گفته اند
بالاتر از تمام صفاتي كه گفته اند
بعد از پدر به روح بلند تو ميرسد
بانو سلام ِحق ، صلواتي كه گفته اند
جز با كليدِ مِهر شما وا نميشود
در روز حشر باب نجاتي كه گفته اند
وصف تو با كلام زميني كجا رواست
شأن كنيز توست رُواتي كه گفته اند
شيرين تر از شور ِ نم اشكهايتان
از شهد شاخه هاي نباتي كه گفته اند
بانو بيا و يك شب جمعه ببر مرا
همراهه خود كنار فراتي كه گفته اند
بيش هزار سال بُوَد گريه ميكني
بر داغ كشته ي اَبَراتي كه گفته اند
اي مادر شهيد دعا كن براي من
يك شب بميرم از غم ارباب بي كفن
محسن عرب خالقی

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


 


برچسب‌ها: شعر محسن عرب خالقی درباره ولادت حضرت زهرا و مدح حض, اشعار ولادت و مدح حضرت زهرا روز زن و مادر, شعر ولادت و مدح حضرت زهرا روز زن و مادر
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:14  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

گهواره نیست کودکی ات را فلک ، که هست

گهواره نیست کودکی ات را فلک ، که هست

فرمانبر تو نیست سما تا سمک ، که هست

وقتی به خواب می روی ، ای کوثر کثیر!

لالایی خدیجه نباشد ، ملک که هست 

آن روزه ی سه روزه نیازی به نان نداشت

ای زخمی محبتَ عالم! نمک که هست 

وقتی حضور غصّه تو را آب می کند

اشک علی نشسته برای کمک که هست

مردیم از فراق تو ، دل با چه خوش کنیم؟

قبری که نیست از تو به جا؟ یا فدک که هست؟ 

نقش کبود شانه ات از ضربه های در

بر شانه ی شبان سیه نیست حک ، که هست 

غلامرضا شکوهی

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر غلامرضا شکوهی درباره ولادت و مدح حضرت زهرا روز, اشعار ولادت و مدح حضرت زهرا روز زن و مادر, شعر ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:10  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

خـدای عزّوجــلّ کوثــری بـه احمد داد

محیـط نامتنــاهی ز نــور شـد سرشـار
مگـر ولادت ختــم رســل شــده تکـرار
سـلام داده بــر ایـن جلـوهْ خالق هستی
قیــام کــرده بـر ایـن نـور، احمد مختار
خـدای عزّوجــلّ کوثــری بـه احمد داد
کـه قـدر او را در «قدر»، کرده خود اقرار
گرفت هستِ خدا را خدیجه از احمد
چنانکـه در ره حق کرد هست خود ایثار

بدون فاطمه گـردون ز هم فرو می‌ریخت
بـدون فاطمـه عالــم نمــی‌گرفت قـرار
اگـر ز خـلقت او دسـت مــی‌کشید خدا
قسـم بـه او کـه نمی‌داد نخل هستی بار
سلام خلق به زهرا که ذات حق بـه نبـی
رسانـده اســت ســلام ورا هــزاران بـار
یکی به موی وی و دیگری به روی، شبیه
از آن کننـد تفــاخر، همـاره لیـل و نهار
بـهشت وحی ز انفـاس قـدس او سرسبز
دل نبـی بـه تماشـای اوسـت بـاغ بهـار
فـــدای خــاک نیــا و تبــار او بایـــد
هـر آنچه بـودِ نیـا و هر آنچه هست تبار
چو بابِ خانـه او، جبرئیل خواهد سوخت
بــدون اذنـش اگــر در حریــم یابد بار
اگــر نبــود تجــلای روی او، تـا حشـر
تمـام مـلک خـدا بـود همچنان شبِ تار
بــه آهــوان تتــاری خبــر دهید همه
که خاک مقدم زهرا کجا و مشک تتار؟!
جبین اوست منقش به نقش یا «قدوس»
حجاب اوست مزیـن بــه ذکر یا «ستار»
تـوان جمـال خدا را به چشم دل دیدن
ز نــور عــارض او هــر کجــا بوَد آثار
رسـول گفت «فداها» بـه وصف او، زیبد
کننـد خـلق خـدا جان به مقدمش ایثار
کجـا نوشتـن اوصــاف او بــوَد ممکن؟
بگــو شونــد قلــم شاخـه شاخه اشجار
الا تــو مــام اولوالعظــم انبیـا هر پنج!
الا تــو بانــوی سـادات بانـوان هر چار!
جحیم، گر تـو نگاهش کنی حدیقه گل
بهشت، بــی نگهت بوتـه‌ای بـوَد از خار
به یــک نگـاه شـود زائــر خـدا احمد
همیـن کــه مـی‌کند از مـاه عارضت دیدار
حیــات مــا بـه ولای تــو بــوده از آغــاز
وگرنــه یکسـره بودیــم نقــش بــر دیـوار
دعای تو همه چون وحی، سرکشیده به عرش
نمــاز تــوست، تماشــای حضــرت دادار
اگــر چــه مــا ز خطــا از تـو دور افتادیم
تـو لطف و رحمت خــود را ز ما دریغ مدار
گنــاه عــادت مــا و کــرم سجیّـه توست
بیــا ز شانــه مــا کــوه جــرم را بــردار
به بذل نان تو در عین ضعف جوع، سه شب
«ویطعمـــون علــی حبّــه» کنــد اقــرار
شــب زفــاف کــه دادی لباس نو به فقیر
کــرم بــه سجـده فتاد و ز دست داد قرار
تــو وجــه داوری و قــلبِ قــلبِ قـرآنی
تو روح احمدی و رکنِ رکنِ هشت و چهار
هــزار مرتبــه از تـــارک الصلــوه بتــر
کسی که بی‌تو کند سجده روز و شب بسیار
کـه گفتــه اســت مـزاری نداری ای مادر!
تـو را همیشــه در آغــوش کبریاست مزار
بگــو تــلاوت قـــرآن کننــد در کعبــه
بـه لـحن حضـرت داوود و چشـمِ گوهربار
قســم بــه خالـق کعبـه که بی‌ولای شما
همــان تــلاوت قــرآن شــود شـراره نار
اگــر عــدوی تــو بــاب و بــرادرم باشد
بــه دوستیــت، ز بــاب و بــرادرم بیـزار
اگــر بــه روضــه رضوان قدم نهم هر دم
هــزار بــار ثنــاخوانمت چــو مــرغ هزار
به رب کعبه قسم، از عذاب ایمن نیست
اگـر کـه خصم شما بر حرم نهد رخسار
به پـای ناقـه تـو روز حشر، یا زهرا
بـرات عفــو بریزنــد از یمیــن و یسـار
همین که ناقه تو رو کُند به جـانب حشر
شـود قیــامت، از رحــمت خـدا سرشار
به دوستـیِ تو از منکر و نکیر چـه باک؟
بگــو دهنــد بــه قبــرم هــزاربار فشار
خطابه‌هــای تــو قلـب مدینـه را سوزاند
تکـان نخــورد قلــوب مهاجـر و انصــار
علی که حصن حصین بود حی سرمـد را
بـه حفـظ خانه او سینه تو گشت حصـار
نخیـزد از دو لبـم جز صدای یا زهرا
بــه دادگــاه الهــی چـو می‌شوم احضار
اگر کـه ثبت شـود نـام مـن به مصحف تو
جحیـم را کنـم از اشـک شـوق خود گلزار
که جز تو نان به یتیم و اسیر بخشد و، خود
دهــان روزه کنــد بــا گرسنگــی افطـار
تمــامِ لشکـر شیــرخدا تــو بودی و بس
نـه لشکـرش، سپرش بین آن در و دیـوار
نــه تیــغ پورمــرادی، نه زخم‌هـای احد
مصیبـت تــو بــرای علــی بــوَد دشوار
کتـــاب مستنـــدِ مکتـــبِ ولایـت را
بــه سینــه تــو نوشتنــد با سرِ مسمار
بــده اجـازه به شیعه که در صف محشر
ز قاتــلان تــو یک‌یــک برآورنـد دمـار
از آنکه کشت تو را پشت در سؤال کنند
بــای ذنــبٍ؟ پــاسخ بـده جنایت کار!
شــرار آه تــو خیــزد ز سینـه «میثم»
اگر به شعله کشم عرش را عجب مشمار
شاعر:غلامرضا سازگار

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر حاج غلامرضا سازگار درباره مدح و ولادت حضرت زهر, اشعار ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر, شعر ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:7  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

مادرسلام روزظهورت مبارک است

زهرا بهانه ای ست که عالم بناشود

او آمده که مادر آئینه ها شود

او آفریده گشت که یک چندمدتی

نورخدا به روی زمین جابه جا شود

او ازخدا رسید به پیغمبرخدا

تا قفل پلکهای شده بسته واشود 

او آفریده شدکه در این روزهای سخت

زهراشود، علی شود و مصطفی شود 

او مادرتمامیِ دلهای حیدریست

بایدکه کُفو فاطمه شیرخداشود 

هرکس مگرکه مادرمعصوم میشود؟

او آمده که مادرکرب و بلا شود 

زهرا اگرنبود چگونه به عالمی؟

صدها روایت از مِی کوثر عطا شود 

بی اذن فاطمه کسی اصلاً اجازه داشت؟

برروی خاک و اوج فلک پیشوا شود 

ای خوش بحال آنکه درآن لحظه حساب

با انتخاب مادری او سَوا شود 

مادرسلام روزظهورت مبارک است

لعنت برآنکه منکر صدق شما شود 

ما را گدای خانه لطفت حساب کن

  ما را برای نوکریت انتخاب کن

مادرتویی که قدرشما بی نهایت است

هرجمله ی تو شامل صدها روایت است 

درهرکجا که نام شما ذکر میشود

تفسیرپایداری و  صبر و صلابت است

جبریل با هزارملک ریزه خوار توست

سوگندخورده هرشبِ اینجاضیافت است 

هرکس مقام نوکریت را فروخته

جان حسین و جان حسن بی لیاقت است 

تاریخ ثبت کرده که این جان نثاری ات

بهرعلی نمونه اصل ولایت است

سلمان زخاک خانه تو رزق میگرفت

این است روز و شب همه کارش ارادت است 

شاگرد برترین تو  واللهِ زینب است

تندیس عفت است خداوند عصمت است

ازگردچادرت همه عالم درست شد

صدها هزاربیرق و  پرچم درست شد 

خورشید سبز نیمه شبِ انتظار،تو

شیرینی همیشه فصل بهار،تو 

ابری ترین هوای توسجاده های شب

هر روز تا به شب نفس روزه دار،تو 

ای رحمت تو شامل حال تمام خلق

روی سرم دوباره ز رحمت ببار،تو 

ما هرچه هست ازتو و لطفت گرفته ایم

تا روز حشر پیش خدا اعتبار،تو 

ما با علی امام تو هم رأی می شویم

هردم برای شیر خدا ذوالفقار ،تو 

آن روزکه تمامی مردم پیاده اند

برروی ناقه های بهشتی سوار،تو 

آنجابرای اینکه شفاعت شویم ما

حتما دودست ساقی خود را بیار،تو 

محشر به نام پاک تو محشور میشویم

بی اذن تو زدرب جنان دور میشویم 

توآمدی که درشب دلها قمرشوی

درسینه ی شکسته ی دوران گُهرشوی 

توآمدی که قامت دین را بپا کنی

برشاخه های نخل ولا برگ و بَرشوی 

تو آمدی که سوره کوثربیاوری

تو آمدی برای علی بال و پرشوی

توآمدی که مادری ات رانشان دهی

تو آمدی که مادر کل بشرشوی 

معنای اصل ام ابیهافقط تویی

توآمدی که باعث فخرپدرشوی 

توآمدی که در دل دریای شعله ها

مثل کتاب سوخته ای شعله ور شوی 

تو آمدی که برلب سادات روز و شب

شعربلند مادرم و میخ درشوی 

تو آمدی که باطن شهری عیان شود

تو آمدی که شاهدمرگ پسرشوی 

من که برای مدح توچیزی نداشتم

تنها قلم به صفحه قلبم گذاشتم 

مهدی نظری

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر مهدی نظری در مدح و ولادت حضرت زهرا روز زن و ما, اشعار ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر و مدح حضرت زهر, شعر ولادت و مدح حضرت زهرا روز زن و مادر
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 20:4  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

یک یاس آمده که همیشه بهار هست

تا آن زمان که گردش این روزگار هست
تا آن زمان که روز وشبی برقرار هست
کم یا زیاد بسته به میزان لطف حق
پای پیاده عشق به هر دل سوار هست
وقتی گدا شدن به در دوست عاشقیست
پس درتمام عمر به هر لحظه کار هست

ما ظاهرا اگر چه خدارا ندیده ایم
اما یقین که جلوه ي آیینه دار هست
یک گل رسید ومعنی ضرب المثل شکست
یک یاس آمده که همیشه بهار هست
یک برگ یاس با همه عالم برابر است
معنی یاس یک کلمه هست ومادر است
هرکس که مادر است دو عالم برای اوست
بام بهشت نقطه ي پایین پای اوست
مادر شدن برای دو عالم شرافتی است
بردختری که گفته پدر هم فدای اوست
اوقبل خلقت آمده قبل از همه رود
سوی بهشت باغ گلی که سرای اوست
شرط وشروط خلقت دنیاست فاطمه
این میل باطنی عمیق خدای اوست
آمد کسی که بین قنوت شبانه اش
همواره اسم یک یک همسایه های اوست
 تصویر خالصانه ي ذکر ودعاست او
همسایه ي همیشه ي قرب خداست او
 زهرا فقط برای خودش آرزو نکرد
شرح خودش برای کسی مو به مو نکرد
چون پیرمرد کور زمینی زیاد بود
خود را برای مردم این خاک رو نکرد
حتی انار را به بهانه طلب نمود
او جز هدایت همگان جستجو نکرد
او دختر پیمبر و یک مملکت مقام
اما به غیر ساده مداری که خو نکرد
یکبار هم نشد که علی شرمگین شود
از بس زخواهش دل خود گفتگو نکرد
این گفته گفته ولی ا... اعظم است
او مثل اسوه ي حسنه بهر مردم است
وقتی که بود خوبی او بی حساب بود
وقتی که رفت آمدنش در حجاب بود
او یک سری به عالم ما زد و زود رفت
دنیا شد ابر تیره و او آفتاب بود
درک مقام فضه او هم نشد نصیب
درک مقام او که خودش یک سراب بود
ساییده عرش سر به زمین وقت سجده اش
ام العبادت او و علی بوتراب بود
باغ فدک گرفت و به حق خودش رسید
زهرا همیشه اهل حساب و کتاب بود
او از شبی که زندگی اش ساده پا گرفت
انفاق کرد و اهل مسیر ثواب بود
 ما  درکمان به این همه معنا نمی رسد
ما  دستمان به رتبه زهرا نمی رسد
 او کوثر است و چشمه ي دریاترین خم است
نوراست و نور بخش سپهر است و انجم است
پیدا تر ازهمه شد و بین بزرگی اش
در لابلای ثانیه های زمان گم است
از آب و خاک مهریه ي او جوانه زد
هر دانه ای که بر سر هر خوشه گندم است
مصرف نکرد غیر خودش درمسیر حق
زهرا تمام مرتبه الگوی مردم است
از خود گذشت تا که ولایت علم شود
زهرا بپای دین خدا مثل اهرم است
دین خدا ز همت او جان گرفته است
زن با نگاه فاطمه عنوان  گرفته است
زیباترین نمایش تابان روزگار
زهراست آنکه مانده در اذهان روزگار
یک قطره از عنایت زهرا نمی شود
براین زمین کرامت باران روزگار
این سالها که آمد و رفته است همچنان
زهرا بود بزرگ بزرگان روزگار
یعنی چرا بزرگی زهرا غریب ماند
باید سؤال کرد زدیوان روزگار
 باید سؤال کرد چرا درب خانه سوخت
از منتقم در آخر وپایان روزگار
باید کسی بیاید و غم را دوا کند
بارمز نام فاطمه قرني را بپا کند
 مجتبي صمدي شهاب

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر مجتبی صمدی شهاب درباره ولادت حضرت زهرا مدح حضر, شعر مدح ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر, اشعار ولادت حضرت زهرا روز زن و مادر
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 19:59  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

كجاست آدم كجاست حواكجاست مريم كجاست عيسي

سلام خالق سلام خلقت سلام احمد سلام امت
سلام رضوان سلام جنت سلام غلمان سلام حورا
سالم آدم سلام حوا سلام مريم سلام عيسي
سلام ياسين سلام طاها به جسم زهرا به جان زهرا
مهين صفيه بهين امينه نهال مكه گل مدينه
رسول حق را سرور سينه ولي حق را يگانه همتا
جلال منّان جمال سبحان روان قرآن زبان فرقان
قرار امكان مدار ايمان رسوله حق بتول عزرا
دراوست پنهان كمال سرمد ازاوست پيدا جمال احمد
رياض حسنش گل محمد بياض رويش بهشت بابا
نجات بسته به تار مويش حيات روشن به ياد رويش
به عرض حاجت روان به كويش هزارمريم هزار عيسي
دُرِ نبوت گل ولايت محيط رحمت يم عنايت
رسل به نورش شده هدايت يكي به جودي يكي به سينا
هزار يوسف به تخت شاهي هزار يونس به بتن ماهي
به عصمت او دهد گواهي به مدحت او هماره گويا
نياز دارد ، نياز براو نماز آرد ، نماز براو
الا محمد بناز بر او كه او بود تو ، تو او به معنا
كجاست آدم كجاست حواكجاست مريم كجاست عيسي
كجاست رضوان كجاست حورا كه سجده آرد به خاك زهرا
ستاره اشك شب نيازش سپهر سجّاده نمازش
خدا پرستان كشند نازش اگر نگاهي كند به ترسا
بتول اول رسول ثاني سپهر حكمت يم معاني
خداي دادش خدايگاني به اهل دنيا به خلق عقبا
خدا به قرآن كند ثنايش رسول خيزد به پيش پايش
علي به حسن خدا نمايش جمال حق را كند تماشا
فلك به كويش پناه دارد ملك به سويش نگاه دارد
دو آفتاب و دو ماه دارد دو عالم افروز دو عالم آرا
ائمه حجت براي امت تو ائمه هماره حجت
كنند از تو همه اطاعت چنان كه از ذات حق تعالا
بهشت وحي آشيانه تو صداي قرآن ترانه تو
بدين جلالت زخانه تو شرار آتش گرفت بالا
ز گريه بسته ره گلويت زغصه گشته سفيد مويت
چو خورد سيلي به ماه رويت جهان سيه شد به اشك مولا
توجان خود رابه كف نهادي زدست رفتي زپا فتادي
گه اوفتادي گه ايستادي رها نكردي امام خود را
خزان جفا كرد به لاله تو كه رفت ازكف سلاله تو
مدينه لرزيد ز ناله تو پريد رنگ علي اعلا
زچشم خود خون ببار ميثم زسينه آتش برآر ميثم
هرآنچه داري بيار ميثم به پاي عترت بريز يكجا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


 


برچسب‌ها: شعر ولادت و مدح حضرت زهرا روز زن و مادر, اشعار ولادت و مدح حضرت زهرا, شعر روز مادر و روز زن و ولادت حضرت زهرا, شعر ولادت و مدح حضرت زهرا
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 19:56  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

در آسمان ندیده کسی أختری چنین

در آسمان ندیده کسی أختری چنین
یزدان نهفته در صدفش گوهری چنین
بعد از ظهور حضرت زهرا،دگر خدا
خِلقَت نکرده جلوه ی زیباتری چنین
سیب بهشتی است به دامان مصطفی
هرگز نداشته پدری دختری چنین

جز فاطمه که ((أم أبیها)) لقب گرفت
دیگر نبوده بهر پدر مادری چنین
مثل علی و فاطمه در زیر چرخ نیست
دنیا ندیده شوهری و همسری چنین
یک فاطمه برای ولایت کِفایت است
دارد علی به خانه ی خود یاوری چنین
دو گوشواره اش حسنین اند،ای جهان
داری سراغ بهر کسی زیوری چنین؟!
زهرا نبود نخل امامت ثمر نداشت
از او به جلوه آمده برگ و بری چنین
زهرا شناس باش،حدیث کسا بخوان
بی او نداشت اهل کسا محوری چنین
بانوی بانوان جهان نیست غیر او
نشنیده ام که بوده زنِ دیگری چنین
پایش به روی بال فرشته نهاده است
عالم به حیرت آمده از مَعبری چنین
با چادرش چقدر مسلمان درست کرد
هستم دخیل چادری و معجری چنین
هرگز نماند سائل درمانده بی جواب
باید که سر نهاد فقط بر دری چنین
محشر بدون فاطمه محشر نمی شود
محشر به وَجد آمده از محشری چنین
با دست های ساقی کوثر به روز حشر
سیراب هست تشنه لبِ کوثری چنین
بگرفته ام ز درگه او تاج بندگی
بالاتر است از دو جهان أفسری چنین
ما عاقبت به خیر شویم از محبّتش
خوشبخت آنکه داشت دم آخری چنین
هرچه که داشته است همه خوب بوده اند
هرگز نداشته است ستایشگری چنین
علی اصغر انصاریان

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر علی اصغر انصاریان در مدح و ولادت حضرت زهرا روز, اشعار ولادت و مدح حضرت زهرا, اشعار روز زن و مادر و مدح حضرت زهرا, اشعار ولادت حضرت زهرا روز زن و روز مادر
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 19:52  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

بانوي شهر ولايت مادر سادات آمد

اين بود آن ياس نوري کز بهشت آمد به دنيا
حق ز نورش آفريد و اسم او بگذاشت زهرا
اين بود آن دختري که مادر هستي گدايش
حضرت ختم رسولان گفته بابايش فدايش
گل بريزيد گل بپاشيد قبله  حاجات آمد
بانوي شهر ولايت مادر سادات آمد
روي فرشي از پر گل ياس عرشي آرميده
مثل اين گل مثل اين گل ديده عالم نديده
دسته دسته از فرشته زائر بيت عفافند
گرد مهد فاطميه جمله در حال توافند
اي شکوه آفرينش اي طلوع مهر هستي
تو که هستي که تلسم تيرگي ها را شکستي
تو صوابي تو کتابي خير و لطف بي حسابي
روح آبي نور نابي تو عزيز بوترابي
تو بزرگي من حقيرم تو بهشتي من کويرم
عمر جاويدان گرفتم گر به عشق تو بميرم
توضياء عالميني مادر ارباب حسيني

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر ولادت و مدح حضرت زهرا روز مادر و زن, اشعار ولادت و روز مادر حضرت زهرا و مدح حضرت زهرا, شعر روز زن و مادر و ولادت حضرت زهرا و مدح حضرت زهر
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 19:47  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

نه مثل ساره ای و مریم! نه مثل آسیه و حوا

نه مثل ساره ای و مریم! نه مثل آسیه و حوا

فقط شبیه خودت هستی! فقط شبیه خودت زهرا!

 

اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری

شبیه آیه تطهیری شبیه سوره «اعطینا» 

شناسنامه تو صبح است، پدر تبسم و مادر نور

سلام ما به تو ای باران، سلام ما به تو ای دریا! 

کبود شعله ور آبی ، سپیده طلعت مهتابی

به خون نشستن تو امروز، به گل نشستن تو فردا 

بگیر آب و وضویی کن، ز چشمه سار فدک امشب

نماز عشق بخوان فردا، به سمت قبله عاشورا 

علیرضا قزوه

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر علیرضا قزوه درباره مدح و ولادت حضرت زهرا, اشعار مدح و ولادت حضرت زهرا, شعر ولادت حضرت زهرا, مدح حضرت زهرا روز مادر و روز زن
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 19:43  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

تو از زنان هر دو عالم برتری زهرا

تا آسمانی هست پرواز است بالی هست
در دل امیدی هست تا راه وصالی هست
شکر خداوندی که با تو آشنایم کرد
در سجده می افتم که نورت این حوالی هست
درک مقامات تو و ذهن بشر ، هیهات
دل خوش به این ماندیم که خواب و خیالی هست
سلمان شدن که نیست ساده ، کار می خواهد
سه قرن اول انتظار خاکمالی هست

تو رحمت محضی و فیضت می رسد دائم
تا که نگاه لطف تو بر این اهالی هست
ما از تو ممنونیم ذره پروری کردی
قابل نبودیم و تو بر ما مادری کردی
سر شب قدری و قدرت را خدا داند
تو سرالاسراری و این را مصطفی داند
خواهد بداند هرکه آثار محبت را
باید که سر اسم پنج اهل کسا داند
حیدر نبود ، هم کفو تو پیدا نمی گردید
شان تو را همتات یعنی مرتضی داند
از انبیا هم عصمت تو هست بالاتر
کی هست که این رتبه ی خیرالنسا داند
اول نمود اقرار ای بانو به فضل تو
هر کس که خود را سائل آل عبا داند
با مهر تو وقتی گره خورده حیات ماست
روز قیامت هم همین برگ نجات ماست
بوی خدا آید ز هر جا بگذری زهرا
وقت عبادت از خدا دل می بری زهرا
وقتی سفر می رفت پیش تو دلش می ماند
تو باعث دلتنگی پیغمبری زهرا
تو ازدواجت با علی امری الهی بود
خوشحال گشتی که برای حیدری زهرا
مریم زمان خود زنی برتر به عالم شد
تو از زنان هر دو عالم برتری زهرا
گویند مردم کاش ما هم فاطمی بودیم
روزی که تو حاکم به روز محشری زهرا
پیش خدا خوش باش جای تو به دنیا نیست
با این کمال اینجا برای روح تو جا نیست
پیش خدا دارای عز و اعتباری تو
ام ابیها ، شاه بیت روزگاری تو
تو حجت الله بر امامان هستی ای مادر
می ماند آدم با مقاماتی که داری تو
وقتی سپر را می فروخت آن روز می دانست
هم بر علی هستی سپر هم ذوالفقاری تو
شیر خدا را باورش کی بود ای زهرا
در هر کجای خانه اش لاله بکاری تو
محشر به هم می ریزد از یک سو حسین بی سر
از یک طرف هم دست عباست می آری تو
بر رشته های چادر تو دست اندازیم
به نوکری ات فاطمه آن روز می نازیم
رضا رسول زاده

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا


برچسب‌ها: شعر رضا رسول زاده در مدح و ولادت حضرت زهرا روز ماد, اشعار ولادت حضرت زهرا روز مادر و روز زن, شعر مدح و ولادت حضرت زهرا روز مادر و روز زن
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 19:39  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

سیب را خورد و پیمبر تر شد

سیب را خورد و پیمبر تر شد       

 یعنی از نسل پسر ابتر شد
صاحب ناب ترین کوثر شد            

  حوریه بود ولی دختر شد
       مادر آن لحظه حقیقت بگرفت
       پدر از دخترش عزت بگرفت

روز مادر شرف از زهرا داشت   

  شور و شوق و شعف از زهرا داشت
مرتضی هم نجف از زهرا داشت  

  جمله ی لوکشف از زهرا داشت
سند حرف من از لولاک است
خلقت مادر من کولاک است
فضه ی خانه ی او مریم بود        

سفره اش وسعتی از عالم بود
سر آن سفره پر از حاتم بود       

  هر که آمد ، به لبش این دم بود
چشم دل روشن ازین مولودی
چقدر پا قدم مسعودی!
نور پیش قدمش تا می شد      

  خلقت انگار که احیا می شد
فاطمه تا به لب انشا می شد   

  نبی از روی زمین پا می شد
فاطمه مثنوی بابا بود
بهترین معنی اعطینا بود
ریسه تا جاده ی ابریشم بود   

 مجلس شعر مناسب هم بود
مجری آن شب شعر آدم بود    

 جای حافظ فقط آنجا کم بود
محتشم آمد و شعری نو خواند
شعر را جانب آن کوچه کشاند
گفت: مادر برویم ،نامرد است    

 روبرویش نشویم ،نامرد است
میزند مثل قدیم ، نامرداست      

 مادرم ، برگردیم ، نامرد است
چادرش روی زمین خاکی شد
دست بر گونه اش حکاکی شد
آمد و هر نفسش گل می داد    

 حس خوبی به توسل می داد
واژه ها بوی تجمل می داد        

 بین این شعر تغزل می داد
یک سبد رازقی از یاس بهاری داریم
حالت مست ترین کوثر جاری داریم
نشئه ی بوی خوش سیب بهشتی هستیم
کی دگر دغدغه و فکر خماری داریم!
مشکل بین من و عشق تماما حل شد
بعد ازین هر دوی ما یکه نگاری داریم
"زیر شمشیر غمش رقص کنان می خندیم"
غیر از این کار مگر میل به کاری داریم؟!
....روسری ، چادر و انگشتر و سرویس طلا
روز مادر شد و ما روز هزاری داریم.

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا



 


برچسب‌ها: شعر ولادت و مدح حضرت زهرا, اشعار روز مادر و زن, شعر مدح حضرت زهرا, اشعار ولادت حضرت زهرا
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 19:36  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

دل من در پی آسودگی و عیش و طرب

 

آن زمانی که دگر محشر کبری باشد

هر کسی بهرشفا روی به هر جا باشد

دل من در پی آسودگی و عیش و طرب

تا به دستم نخی از چادر زهرا باشد

 

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا

شعر ولادت حضرت زهرا ام ابیهابانوی دو عالم روززن روزمادرمیلادزهرا مدح سرودمولودی اشعارحضرت زهرا



برچسب‌ها: شعر ولادت و مدح حضرت زهرا, اشعار روز زن و ولادت حضرت زهرا, شعر ولادت حضرت زهرا, اشعار مدح حضرت زهرا
+ نوشته شده در  دوشنبه نهم اردیبهشت 1392ساعت 19:26  توسط سعيد ميري  |  آرشیو نظرات

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است

دو رکعت نشسته

شنیده می‌شود از آسمان صدایی که...
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که...
نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که...
نوشت نام تو را، نام آشنایی که -

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد


نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد
نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده‌ی نابی که در ازل گفته است


نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد
خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می‌داشت

چرا که روی زمین واژه‌ ی وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست
و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه‌ها کشیده تو را
گمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را


که گِرد چادر تو آسمان طواف کند
و زیر سایه‌ی آن کعبه اعتکاف کند
ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند
که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی‌ ات را مرور باید کرد
مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد


در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاکُمُ ‌التکاثر بود
درون خانه‌ی تو نان فقر آجر بود
شبیه شعب ابی‌طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است
حصیر خانه‌ی مولا به پایت افتاده است


به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی
چه عاشقانه همه عمر مهربان علی
به نان خشک علی ساختی، به جان علی

از آسمان نگاهت ستاره می‌خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می‌خواهم


به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت، نشسته بنویسم
شکسته آمده‌ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و این بار هم اجازه بده


به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بی ‌قرار توایم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی‌کرانه‌ ی توست
«کرم نما و فرود آ که خانه خانه‌ی توست»


شکوه وصف تو را این قلم چه می فهمد
وجود داشتنت را عدم چه می فهمد
دل سیاه، صفای حرم چه می فهمد
حظور مادری ات را شلمچه می فهمد

شده است نام تو سربند هر جوان شهید
تبسم تو تصلای مادران شهید




تاریخ: جمعه 5 دی 1393برچسب:,
ارسال توسط سید رضی حسینیان

باز اين چه نواست، وز کجا مي آيد
کاين نغمه به گوش آشنا مي‌آيد
يارب چه غبار دلنشيني است که باز
بر لوح دل از خاطره ها مي‌آيد؟
اين کيست، که از قِصه ي پر غُصه ي او
غم هاي دگر، به انتها مي‌آيد؟
اين کيست، که بر پرده ي دل چنگ زند
کز شور غمش، دل به نوا مي‌آيد؟
اين کيست، که از شتاب چرخ عمرش
گرد غم و طوفان عزا مي‌آيد؟
اين کيست، که از شعار آزادي او
بر گوش مجاهدان، ندا مي‌آيد؟
اين کيست، که هر کس شنود نامش را
با چشم تر و، نوحه سرا مي‌آيد؟
اين کيست، که هر جا گذرد، همچو بهار
بوي گل سرخ، از فضا مي‌آيد؟
اين کيست، که حج خويش، ناکرده تمام
لبيک به لب، به نينوا مي‌آيد؟
خون در دل عاشقان حق، مي‌جوشد
يک لاله عذار حق نما مي‌آيد
از شهر نبي، مسافري سرگردان
با قافله اش، به کربلا مي‌آيد
اين عاشق سرگشته، حسين است، حسين
کاينجا به مشيت خدا مي‌آيد
اين ذبح عظيم است، که از بيت خدا
با جمله عزيزان به منا مي‌آيد
اکبر به شتاب، از پي ثار الله
با قلب حسين، پا به پا مي‌آيد
قاسم که درين سفر بجاي حسن است
آيد به نظر که مجتبي مي‌آيد
عباس به پاس محمل خواهر خويش
چون سايه ي زينب، ز قفا مي‌آيد
گر جنگ و ستيز است، خدايا، در پيش
پس دختر زهرا به کجا مي‌آيد؟
کس نيست «حسانا» که بپرسد ز رباب:
با اصغر شش ماهه، چرا مي‌آيد؟

شاعر:حبیب الله چایچیان(حسان)

 





ن

ای جان نثار سنگر توحید ای شهید

روحت به مقصد و هدفت عاقبت رسید

  دشمن شد از جنایت خود رو سیاه

یارانت از شهادت سرخ تو، رو سپید

گرد ملال بر دل آزادگان نشست

اشک غمت به چهره ی مستضعفان دوید

از داغ جانگداز تو بگریست زار زار

هر کس که داستان تو از دوستان شنید

  شد جلوه گر ز قتل تو، روح مطهرّت

گر کشت جسم پاک تو را دشمن پلید

  در هر کلام نغز تو، یک راز دلنشین

در هر پیام رمز تو، یک ره گشا کلید

  تا حشر، لاله می دمد از قتلگاه تو

آنجا که خون پاک دلت بر زمین چکید

  جسمت نهان به خاک، ولی خون پاک تو

در هر زمانه شور دگر آورد پدید

  «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»

باشد چو قلب زنده ی تاریخ، هر شهید

  چون سرو، سربلند و، سرافراز و، خرّمی

داغت اگر چه پشت همه دوستان خمید

  بر آن پدر سلام، که فرزند او توئی

بر مادری درود، که همچون تو پرورید

پاینده است یاد تو، پیوسته زنده ای

روح تو در جوار خدا چونکه آرمید

جنّت سرای آنکه بُوَد پیرو حسین

لعنت سزای آنکه بشد یاور یزید

مهدی ز مهر بر سر او دست می کشد

از جان هر آنکه دست، به راه خدا کشید

بی شک، (حسان)، به هر دو جهان، سود با کسی است

کاو داد جان خویش و رضای خدا خرید

 





ن

علیست مرغ حق و کعبه آشیانه اوست

حریم عشق پر از دلنشین ترانه اوست

پس از گذشت زمانها هنوز گوش بشر

بنغمه­های دل انگیز و عاشقانه اوست

زلال چشمه زمزم کجا و اشگ علی

صفای این حرم از گریة شبانه اوست

علیست محرم اسرار رب بی همتا

کلید دار عطابخش هر خزانة اوست

بهشت ماحضر سفرة عطای علیست

جحیم سوزش یک ضرب تازیانه اوست

وسیلة کرم ذات حق یدالله است

خدای هر چه ببخشد علی بهانه اوست

علی به پلة آخر رسید در ایمان

نبی سر است و علی پای تا به شانه ی اوست

علی است خانه یکی با خدای بی همتا

درون بیت خدا زادگاه وخانه اوست

علی است فرد نمودار خلقت کامل

که عقل در عجب از خالق یگانه اوست

مقام صید علی برتر از تفکر ماست

چو بی نظیر بعالم غم زمانة اوست

تو صید شیرخدا بین که روبهی مکار

بقصد کشتن زهرا در آستانة اوست

حسان معرف الله شد ولی الله

 چو در تمام صفات علی نشانه اوست

 





 


آن خالقی که بر تن بی روح جان دهد

مهر تو، رایگان، به دل خاکیان دهد

شخصی کریم، جود بلا شرط می کند

آری، خدا هر آنچه دهد، رایگان دهد

هر نعمتی که داد خدا، بی سوال داد

وصل تو را، که خواسته ام، بی گمان دهد

از خلقت تو، خواست خداوند لامکان

ما را کنار رحمت عامش مکان دهد

گر جان دهم، به یک نگهت، سود با من است

کالای خویش را، که بدین حد گران دهد؟

بی امتحان مرا به غلامی قبول کن

رسوا شوم، اگر دل من امتحان دهد

دارم امید، لطف تو گیرد چو دست من

دامان پر ز گرد گناهم تکان دهد

می خواست گر خدای نبخشد گناه ما

ما را چرا امام چنین مهربان دهد؟

آن پرچمی که بر سر بام حریم توست

راه بهشت را به محبان نشان دهد

قلب (حسان) به یاد تو از غصه فارغ است

در انتظار این که به پای تو جان دهد

روز جزا که در صف قرآن و عترتیم

ما را امام ثامن ضامن امان دهد

شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)

 





سلطان کربلا چو تمنای آب کرد دشمن به تیر حرمله او را جواب کرد



سلطان کربلا چو تمنای آب کرد

دشمن به تیر حرمله او را جواب کرد

ناخورده آب طفل رضیع حسین را

آن تیر ظالمانه ی او سیر از آب کرد

از سوز تشنگی که علی جانسپار بود

دشمن ندانم از چه به کشتن شتاب کرد

بگرفت خون حلق علی را حسین به کف

با خون او محاسن خود را خضاب کرد

از آن همه شکوفه به گلزار کربلا

این بود گلپری که شهادت گلاب کرد

خون می چکد زخامه ی زرین کلام تو

بس کن حسان که شعر تو دلها کباب کرد

شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)

 





 


دوست دارم شمع باشم تا كه خود تنها بسوزم                بر سر بالينت امشب از غم فردا بسوزم
 

دوست دارم هاله باشم تا ببوسم روي ماهت                  یا شوم پروانه از شوق تو بي پروا بسوزم

 

دوست دارم ماه باشم تا سحر بيدار باشم                      تا چو مشعل بر سر راهت در اين صحرا بسوزم

 

دوست دارم سايه باشم تا در آغوشم بخوابي                  چشم دوزم بر جمالت، زان رخ گيرا بسوزم

 

دوست دارم خار باشم دامن وصلت بگيرم                        تا زمهر آتشينت اي گل زهرا بسوزم

 

دوست  دارم ژاله باشم  من به خاک پایت افتم              تا چو گل شاداب باشی و من از گرما بسوزم

 

دوست دارم خادمت باشم كنم دربانيت را                     دل نهم در بوته ی عشقت شها يكجا بسوزم

 

دوست دارم كام عطشان تو را سيراب سازم                  گرچه خود از تشنه کامی بر لب دريا بسوزم

 

دوست دارم اشك ريزم تا مگر از اشك چشمم                تو شوي سيراب و من خود جاي آن لبها بسوزم

 

دوست دارم دستم افتد تا مگر دستم بگيري                   لحظه اي پيشم نشيني، تا سپند آسا بسوزم

 

دوست دارم خال باشم بر رخ مهر آفرينت                       از لبت آتش بگيرم تا جهاني را بسوزم

 

شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)

 





 


هاله‌اي بر چهره از نور خدا دارد حسين

جلوه هر پنج تن آل عبا دارد حسين
آشنای عشق را بي آشنا گفتن خطاست
در غريبی هم هزاران آشنا دارد حسين
در هواي كوي وصلش بيقراران بيشمار
دل مگر‌كاه است و،گوئي‌كهر‌بادارد حسين
معجز قرآن جاويدان «حسين بن علي» است
برترين اعجاز‌ها، در كربلا دارد حسين
خيمه گاهش كعبه و، آب فراتش زمزم است
قتلگاهي برتر از كوه منا دارد حسين
شور شيرين غمش رمز حيات سرمدي است
از سرشك ديدگان، آب بقا دارد حسين
تا شفا بخشد روان و جسم هر بيمار را
در حريم وصل‌خود،خاك شفا دارد حسين

حرمت ذبح عظیم کربلا بنگر حسان

خونبهایی همچو ذات کبریا دارد حسین

شاعر:حبیب الله چایچیان(حسان)





 


خسته دل، از رنج هجرانيم، در را باز کن                   هر که هستيم از محبانيم، در را باز کن
لطف و احسان بر ضعيفان، عادت ديرين توست           مستمند و، بس پريشانم، در را باز کن
بارگاهت باب رحمت، کربلايت جنت است                  تا به کي در پشت در مانيم؟، در را باز کن
زندگي دور از تو، زندان است ما را يا حسين               سالها در کنج زندانيم، در را باز کن
بسته شد اين راه اگر، راه گنه مسدود نيست            ما همه محتاج غفرانيم، در را باز کن
بار سنگين گناهان، پشت ما را خرد کرد                    خسته دل، افتان و خيزانيم، در را باز کن
جز حريم پاک تو، ما را نباشد ملجأي                       گرچه بس آلوده دامانيم، در را باز کن
گر فراق تو، مجازات گنه کاري ماست                      حاليا ديگر پشيمانيم، در را باز کن
اي که هستي همچو احمد «رحمه للعالمين»            تا که سهم خويش بستانيم، در را باز کن
اي طبيب دردمندان، اي پناه بي کسان                     بي کس و، محتاج درمانيم، در را باز کن
ميزبان عالم امکان، تو هستي يا حسين                  راه را بگشا که مهمانيم، در را باز کن
رمز«يا زهرا» در فتح المبين بر ما گشود                    يار و پشتيبان قرآنيم، در را باز کن
چون گدايان ديده بر درگاه تو دارد (حسان)                 مستحق جود و احسانيم، در را باز کن

 





 


بگذار، خون چشم تو، به اشک خود بشويم          که مگر شود ميسر، نگهي کني به سويم

بگذار، تا توقف بکنند نيزه داران                        که دمي بياد طاها، گل روي تو ببويم
بگذار، تا ببوسم ز رخت بجاي زهرا                    که درين سفر، برادر، همه جا بياد اويم
بگذار، تا گلويت، ز سرشک خود کنم تر              که فشار غصه ديگر، شده عقده در گلويم
بخدا قسم که زينب، نکند هنوز باور                   که تنت به کربلا و، سر توست روبرويم
لحظات وصل، ترسم، ز کفم رود حسينم            ز گزارشات هجران، تو بگوي و، من بگويم
خبر از تنور خولي، دهد اين غبار رويت                تو بريز اشک و منهم، تو بشوي و من بشويم
چه کنم درين بيابان، اثر از رقيه ام نيست            تو بگرد و، من بگردم، تو بجوي و، من بجويم
چو نشانة مودت بود اشک من (حسانا)               به خدا همين مرا بس، به دو عالم آبرويم





 


لاله خونين رخ اين آتشين صحرا منم                          غنچه عطشان که سوزد بر لب دريا منم
مي‌برد همراه قرآن ، سوي ميدانم پدر                        چون که عترت را ، بقرآن ، مختصر معني منم
اشک ريزد مادرم ، از ديدن لبخند من                          غنچه خندان که شد پرپر درين صحرا منم
من که يا رب مي‌شدم سيراب ، از يک جرعه آب            کشتة لب تشنة بي شير عاشورا منم
آنکه در دست پدر ، جان داده در ميدان جنگ                  پيش چشم مادر غمديده اش ، تنها منم
ختم شد با نام من ، طومار اصحاب حسين                   چون به اسناد شهادت ، مختصر امضاء منم
مي‌رود برني سرم ، تا شام ، همراه رباب                     اصغرم ، با اکبر اما همره و همپا منم
کس نکشته کودک ششماهه معصوم را                      در شهادت ، يادگار محسن زهرا منم
قلب ثاراله منم ، ز آن قبر من شد سينه اش                 آنکه دارد مدفني والاتر از والا منم
هر کسي گريد ( حسانا ) از غم امروز من                     خود رهائي بخش او ، از آتش فردا منم

 





ن


آن خالقي که بر تن بي روح جان دهد

مهر تو رايگان به دل خاکيان دهد

 

شخص کريم، جودِ بلاشرط مي کند

آري خدا هر آنچه دهد رايگان دهد

 

هر نعمتي که داد خدا، بي سوال داد

وصل تو را که خواسته ام بي گمان دهد

 

از خلقت تو خواست خداوند لامکان

ما را کنار رحمت عامش مکان دهد

 

گر جان دهم به يک نگهت سود با من است

کالاي خويش را که بدين حد گران دهد؟

 

بي امتحان مرا به غلامي قبول کن

رسوا شوم اگر دل من امتحان دهد

 

دارم اميد لطف تو گيرد چو دست من

دامان پر ز گرد گناهم تکان دهد

 

می خواست گر خدای که نبخشد گناه ما

ما را چرا امام چنين مهربان دهد؟

 

آن پرچمي که بر سر بام حريم توست

راه بهشت را به محبان نشان دهد

 

قلب"حسان" به ياد تو از غصه فارغ است

در انتظار اين که به پاي تو جان دهد

 

روز جزا که در صف قرآن و عترتيم

ما را امام ثامن ضامن امان دهد

 

شاعر : حبيب چايچيان"حسان"

 





نوشته شده در تاریخ دوشنبه بیست و یکم مرداد 1392 توسط ابوعمار
طبقه بندی: اشعار حبیب الله چایچیان(حسان) 

تا شعله ی هجران تو خاموش کنم         بر آتش دل ز صبر  سرپوش کنم

بسیار بکوشیدم و نتوانستم               یک لحظه غم تو را فراموش کنم

ای کاش  دمی دهد امانم این اشک    تا نقش تو را به دیده منقوش کنم

آخر چه شود  شبی به خوابم آیی      تا جام محبت تو را نوش کنم

بنشینی و در برت  مرا بنشانی           تا زمزمه نوازشت گوش کنم

گر بار دگر مرا در آغوش کشی            صد بوسه بر آن دست و بر و دوش کنم

سجاده تو  که می‌دهد بوی تو را                  برگیرم و بوسم و در آغوش کنم

چون درد فراق تو  ز حد درگذرد           زین عطر تو قلب خویش  مدهوش کنم

از حمله غارت به دلم آتش هاست       این داغ  عیان  ز لاله ای گوش کنم

گویند به من  یتیم غارت زده ام           زآن چشمه چشم خویش پرجوش کنم

دیگر اگر ای پدر نخواهی برگشت        برخیزم و پیکرم سیه پوش کنم؟

این داغ حسین  جاودان است حسان   هرگز نتوان به اشک  خاموش کنم

شاعر: حبيب الله چايچيان(حسان)





نوشته شده در تاریخ دوشنبه بیست و یکم مرداد 1392 توسط ابوعمار
طبقه بندی: اشعار حبیب الله چایچیان(حسان) 

آن خالقی که بر تن بی روح جان دهد

مهر تو، رایگان، به دل خاکیان دهد

شخصی کریم، جود بلا شرط می کند

 

آری، خدا هر آنچه دهد، رایگان دهد

 

هر نعمتی که داد خدا، بی سوال داد

 

وصل تو را، که خواسته ام، بی گمان دهد

 

از خلقت تو، خواست خداوند لامکان

 

ما را کنار رحمت عامش مکان دهد

 

گر جان دهم، به یک نگهت، سود با من است

 

کالای خویش را، که بدین حد گران دهد؟

 

بی امتحان مرا به غلامی قبول کن

 

رسوا شوم، اگر دل من امتحان دهد

 

دارم امید، لطف تو گیرد چو دست من

 

دامان پر ز گرد گناهم تکان دهد

 

می خواست گر خدای نبخشد گناه ما

 

ما را چرا امام چنین مهربان دهد؟

 

آن پرچمی که بر سر بام حریم توست

 

راه بهشت را به محبان نشان دهد

 

قلب (حسان) به یاد تو از غصه فارغ است

 

در انتظار این که به پای تو جان دهد

 

روز جزا که در صف قرآن و عترتیم

 

ما را امام ثامن ضامن امان دهد

 





نوشته شده در تاریخ دوشنبه بیست و یکم مرداد 1392 توسط ابوعمار
طبقه بندی: اشعار حبیب الله چایچیان(حسان) 

دنياست چو قطره اي و دريا ‌زهرا                  كي فرصت جلوه دارد اينجا ‌زهرا

 

قدرش بود امروز نهان چون ديروز                     هنگامه كند وليك فـردا زهــرا

خالق چو كتاب خلقت انشا فرمود                 عالم چو الفبا شد و معني  زهرا

 احمد   كه خدا گفت به مدحش  لولاك             كي مي شدي آفريده لولا  زهرا

 طاها  و  علي  دو بيكران دريايند                  قرآن برزخ ما بين دو دريا زهرا

او سر خدا و ليلة القدر نبي است                خير دو سرا درخت طوبي زهرا

بر تخت جلال از همه والاتر                         بر مسند افتخار يكتا زهرا

در  آل كسا  محور شخصيت هاست             ما بين  آب  و  بعل  و  بنيها   زهرا

سرسلسله ی نسل پيمبر كوثر                    سرچشمه ی نور چشم طاها  زهرا

تنها نه همين مادر سبطين است او              فرمود نبي  ام ابيها   زهرا

آن پايه كه ديروز پيمبر بنهاد                        امروز نگهداشته برپا  زهرا

از   احمد  و  مرتضي  چه باقي ماند             از مجمعشان شود چو منها  زهرا

حرمت بنگر كه در صفوف محشر                  يك زن نبود سواره الاّ  زهرا

هنگام شفاعت چو رسد روز جزا                  كافي است براي شيعه تنها  زهرا

حيف است   حسانا  كه در آتش سوزد         آن شيعه كه ورد اوست  زهرا زهرا

شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)





 


علیست مرغ حق و کعبه آشیانه اوست         حریم عشق پر از دلنشین ترانه اوست

پس از گذشت زمانها هنوز گوش بشر             به نغمه های دل انگیز و عاشقانه اوست

زلال چشمه زمزم کجا و اشگ علی              صفای این حرم از گریة شبانه اوست

علیست محرم اسرار رب بی همتا                 کلید دار عطابخش هر خزانة اوست

بهشت ماحضر سفرة عطای علیست             جحیم سوزش یک ضرب تازیانه اوست

وسیلة کرم ذات حق یدالله است                      خدای هر چه ببخشد علی بهانه اوست

علی به پلة آخر رسید در ایمان                نبی سر است و علی پای تا به شانه ی اوست

علی است خانه یکی با خدای بی همتا          درون بیت خدا زادگاه وخانه اوست

علی است فرد نمودار خلقت کامل                که عقل در عجب از خالق یگانه اوست

مقام صید علی برتر از تفکر ماست                چو بی نظیر بعالم غم زمانة اوست

تو صید شیرخدا بین که روبهی مکار               به قصد کشتن زهرا در آستانه ی اوست

حسان معرف الله شد ولی الله                     چو در تمام صفات علی نشانه اوست

شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)

 

 




تاریخ: جمعه 5 دی 1393برچسب: اشعار حبیب الله چایچیان(حسان) ,
ارسال توسط سید رضی حسینیان

 

زين وداع آتشين ، کز شهر قرآن می‌کنی         آستان وحی را ، بی تاب و حيران می‌کنی

ای که با جمعی پريشان ، از مدينه می‌روی     قلب زهرا را ، ز حال خود پريشان می‌کنی

تا ابد بنياد غم ، از غصه ات ماند بپا                کاخ شادی را چرا با خاک يکسان می‌کنی ؟

ای که مصباح هدايت هستی و فلک نجات       از چه با اين اشکها ايجاد طوفان می‌کنی ؟

با عزيزان می‌روي و ، زادگاه خويش را             پيش چشم فاطمه ، خالی ز جانان می کنی

سينه بشکسته او ، رفت از يادش دگر            با دلی بشکسته هجران را چو عنوان می‌کنی

مصطفي را قصه پيراهنت مدهوش کرد           زينب از اين پيرهن بردن ، پشيمان می‌کنی

اي ذبيح کربلا ، جانها فدای حج تو                 ای که خود را در منای عشق ، قربان می‌کنی

در طوافت کعبه بر گرد تو می گردد حسين       کآمدی ، در بيت حق ، تجديد پيمان می کنی

اشک بيت الله می‌جوشد ، ز چشم زمزمش     از حرم ، ثارالها ، تا قصد هجران می‌کنی

کعبه بگرفته ست دامانت ، که برگرد ای حسيناين حرم را ، ز فراقت ، جسم بی جان می‌کنی

مروه گردد بی فروغ و ، بی صفا گردد صفا        کربلا خوش باد ، کآنجا را گلستان می‌کنی

نهضت خونين تو ، سرمشق آزادی بود            بهترين تعليم را ، از درس قرآن می‌کنی

جان فدای تربت تو ، اي طبيب جسم و جان     درد عالم را به درد خويش درمان می‌کنی

ابر رحمت می شود ، اين چشمه اشکت ( حسان )  ز آن ، تاريک قبرت ، نور باران می‌کنی

شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)




ارسال توسط سید رضی حسینیان

 

حسين ، کشته ديروز و رهبر روز است

قيام اوست ، که پيوسته نهضت آموز است

تمام زندگي او ، عقيده بود و جهاد

اگر چه مدت جنگ حسين ، يک روز است

توان لشکر ايمان ، نمی‌رود از بين

ز فيض ياری حق ، چونکه قدرت اندوز است

حسين و ، ذلت تکريم ظالمان هيهات

که آفتاب عدالت ، ازو دل افروز است

به نزد او که شهادت ، بجز سعادت نيست

رداي مرگ ، برايش ، قبای زر دوز است

رهين همت والای سيد الشهداء است

هر آنکه از غم اسلام ، در تب و سوز است

هماره تازه بود ياد بود عاشورا

که روز حق و عدالت ، هميشه نوروز است

حرارتی که ز عشق حسين در دلهاست

برای ظالم هر عصر ، خانمان سوز است

( حسان ) ، حسين ، به ظاهر ، اگر چه شد مغلوب

شکست اوست ، که در هر زمانه پيروز است

شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)




ارسال توسط سید رضی حسینیان


 

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاينده شد ، از تو دين خدا

از کعبه شد جدا سيدالشهداء

به قربانگاه عشق، می‌رود از منا

حسين فاطمه ، عزيز مصطفی

نور چشم علی ، همتاي مجتبي

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاينده شد ، از تو دين خدا

پيوسته بر لبش ، لبيک و ياربش

يار همراز او ، قهرمان زينبش

همگامی با وفا ، در نماز شبش

همناله ، همنوا ، در هنگام دعا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاينده شد ، از تو دين خدا

آماده کن بستر ، بر سبط پيغمبر

راهت گل افشان کن ، در مقدم اکبر

ای آغوش مهرت ، مهد علی اصغر

رقيه مهمان است ، منزل کن مهيا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاينده شد ، از تو دين خدا

خون مبارزين ، رويت کند رنگين

ای خاک تو مهر ، نماز مصلين

داری عجب آبی ، آب حيات است اين

آيد لب فرات ، يک تشنه لب سقا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاينده شد ، از تو دين خدا

ای ماه محرم ، ماه خون و شمشير

ای روز عاشورا ،تو روز عشق و تکبير

انقلاب ايران ، دارد ز تو تأثير

گلگون ز شهيدان ، شد بهشت زهرا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاينده شد ، از تو دين خدا

هر مکان کربلاست ، هر زمان عاشوراست

رشته مهر او ، رمز وحدت ماست

ماتمش جاويدان ، پرچم او بر پاست

«حجت بن الحسن» ، گريد در اين عزا

السلام ، السلام ، بر تو ای کربلا

ای که پاينده شد ، از تو دين خدا

شاعر:حبیب الله چایچیان(حسان)

 

 




ارسال توسط سید رضی حسینیان

 

بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم

هردم از غصة جانسوز تو آتش گیرم

مادرم داد بمن درس وفاداری را

عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم

گاه سردار علمدارم و گاهی سقا

گه بپاس حرمت گشت زنان چو نشیرم

در نگاه غضب آلودة من دشمن دید

که چوشیری من از این جیفة نیاسیرم

بوتة عشق تو کرده است مرا چون زرناب

دیگر این آتش غمها ندهد تغیرم

گرمرا شورو جوانی و بهار عمر است

ازخران تود گرایگل زهرا پیرم

اکبرت کشته شد و نوبتم آخر نرسید

سینه ام تنگ شد از بسکه بود تأخیرم

غیرتم گاه نهیبم زند از جا برخیز

لیک فرمان مطاع تو شود پاگیرم

تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم

آیت قهربیان شد ز لب شمشیرم

سایة پرچم تو کرد سرافراز مرا

عشق تو کرد عطا دولت عالمگیرم

کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام

شد در این قبله عشاق دوتا تقصیرم

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد

چشم من داد از آن آبروان تصویرم

باید این دیده و ایندست دهم قربانی

تا که تکمیل شود حج من آنگه میرم

زاینجهت دست بپای تو فشاندم بر خاک

تا کنم دیده فدا چشم براه تبرم

ای قد و قامت تو معنی قدقامت من

ایکه الهام عبادت زوجودت گیرم

وصل شد حال قیامم زعمودی بسجود

بی رکوع است نماز من و این تکبیرم

جسدم را بسوی خیمة اصغر نبرید

که خجالت زده زآن تشنه لب بی شیرم

تا کند مدح ابوالفضل امام سجاد

نارساهست حسان شعر من و تقریرم

شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)

 




ارسال توسط سید رضی حسینیان

 

بخواب ای نو گل پژمان و پرپر

بخواب ای غنچۀ افسرده اصغر

بخواب آسوده اندر دامن خاک

ندیده دامن پر مهر مادر

بخواب و خواب راحت کن شب و روز

که خاموش است صحرا بار دیگر

نمی آید صدای تیر و شمشیر

نه دیگر نعرۀ الله اکبر

همه افتاده در خوابند خاموش

توئی صحرا و چندین نعش بی سر

نترس ای کودک شش ماهۀ من

که این جا خفته هم قاسم هم اکبر

مگر باز از عطش می سوزی ای گل؟

که از خون گلو لب می کنی تر

که با تیر سه شعبه کرده صیدت؟

بسوزد جان آن صیاد کافر

خدایا بشکند آن دست گلچین

که کرد این غنچه را نشکفته پرپر

شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)

 

 




ارسال توسط سید رضی حسینیان

 

آیم به قتلگاه که پیدا کنم تو را                      امشب وداع هجرت فردا کنم تو را

جویم تو را قدم به قدم بین کشتگان               با شوق و اضطراب تمنا کنم تو را

در حیرتم که از چه بجویم نشان تو                نی سر نه پیرهن ز چه پیدا کنم تو را

برگیرمت ز خاک و ببوسم گلویم تو                 خود نوحه مادرانه چو زهرا کنم تو را

ریزم به حلق تشنه‌ی تو اشک چشم خویش    سیراب تا که ای گل بطحا کنم تو را

دشمن اگر نداد آبت اگر غم مخور حسین        صحرا ز آب دیده چو دریا کنم تو را

ای آنکه داغها جگر سوز دیده ای                            اکنون به آب دیده مداوا کنم تو را

خواهم که سیر بینمت اما حسین من                      کو صبر و طاقتی که تماشا کنم تو را

شمع تو گشته ام که بسوزم برای تو                      از عشق خویش قبله‌ی دلها کنم تو را

هر جا روم لوای عزایت به پا کنم                             ماتم سرا سراسر دنیا کنم تو را

خون خداست خون تو پامال کی شود                      در شام و کوفه محکمه بر پا کنم تو را

گویی حسان که میشنوم از گلوی او                       هر چیز خواهی از کرم اعطا کنم تو را

شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)

 




ارسال توسط سید رضی حسینیان

 

چه خوش است رنج و محنت به ره وفا کشیدن                چه خوش است ناز جانان همه را بجان خریدن

 چه خوش است جان سپاری به قدوم چون تو یاری        به منای کربلای تو شها بخون طپیدن

چه غمی و بی پناهی به حضور چون تو شاهی                که خوش آیدم به راه تو شها بلا کشیدن

چه شود اگر عموجان ، بروم به سوی میدان                 که خوش است از تو فرمان و زمن به سر دویدن

چو غزال مجتبی شد ز میان خیمه بیرون                      بشتاب از پی آمد شه دین برای دیدن

چه عمو؟ چه نوجوانی؟ چه گلی چه باغبانی                 به حسن صبا خبر ده که چه جای آرمیدن

بشکافت کوفیان را صف و زد به قلب لشگر                      چه خوش است از غزالی همه گرگها رمیدن

 به جواب اهل کوفه به زبان حال می گفت                      چه خوش است ناسزاها به ره خدا شنیدن

 زند آتشم حسانا غم شاهزاده قاسم                        بنگر به دست گلچین گل نوشکفته چیدن

شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)

 




ارسال توسط سید رضی حسینیان

 

گل نکند جلوه در جوار محمد                        رونق گل مى‏برد، عذار محمد

گل شود افسرده از خزان و لیکن                            نیست ‏خزان از پى بهار محمد

سایه ندارد ولى تمام خلایق                        سایه نشینند در جوار محمد

سایه ندارد ولى به عالم امکان                     سایه فکنده است، اقتدار محمد

سایه نمى‏ماند از فروغ جمالش                    هاله ی نور است در کنار محمد

شمس رخش همجوار زلف سیه ‏فام              آیت و اللیل و النهار محمد

تا که بماند اثر ز نکهت مویش                       خاک حسین است‏ یادگار محمد

تربت‏خوشبوى کربلاى معلاست                             یک اثر از موى مُشکبار محمد

رایت فتحش به اهتزاز درآمد                        دست ‏خدا بود چون که یار محمد

من چه بگویم (حسان) به مدح و ثنایش          بس بودش مدح کردگار محمد

شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)




ارسال توسط سید رضی حسینیان

 

در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع

چون که یکجا، چار محبوب خدا دارد بقیع

 

نور چشمان رسول و، پور دلبند بتول

 

صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع

 

خلق شد عالم ز یُمن خلقت آل عبا

 

یک تن از پنج تن آل عبا دارد بقیع

 

همدم دلدادگان و، محرم محراب راز

 

هست زین العابدین، بنگر چه ها دارد بقیع

 

حاصل آیات قرآن، باقرِ علم رسول

 

وارث فضل و کمال انبیا دارد بقیع

 

صادق آل محمّد، ناشر احکام حق

 

دین و دانش را، رئیس و پیشوا دارد بقیع

 

در نظر آید، زمین بر چرخ سنگینی کندد

 

بس که خاکش گوهر سنگین بها دارد بقیع

 

گرچه تاریک است، در ظاهر ندارد یک چراغ

 

همچو ایوانِ نجف نور و صفا دارد بقیع

 

رازها گوید به گوش شب در این جا کهکشان

 

رمزها از خلقت ارض و سما دارد بقیع

 

سایه ها نجواکنان بر مدفن این چارتن

 

کرده شب گیسو پریشان یا عزا دارد بقیع؟

 

سر به دیوارش زند هرکس از این جا بگذرد

 

در سکوتش ناله ها و گریه ها دارد بقیع

 

چار معصومند و، دورند از حریم جدّشان

 

شکوه ها از دشمنانِ مصطفی دارد بقیع

 

آن دو غاصب در جوار مدفن پاک رسول

 

دور از او جسم امامان را چرا دارد بقیع؟

 

می کند محکوم ظالم را، به هر دور زمان

 

گفته ها با زائران آشنا دارد بقیع

 

بشنو از این قبرها بانگ اناالمظلوم ر

 

تا که مهدی باز آید، این ندا دارد بقیع

 

تا شود ثابت که نور حق نمی گردد خموش

 

گرچه ویران شد، جلال کبریا دارد بقیع

 

ناله امّ البنین با اشک زهرا همدم است

 

در غبارِ غم، جمال کربلا دارد بقیع

 

چون (حسان) اینجا بود، شبها، مسیر فاطمه

 

تا که نامحرم نیاید، انزوا دارد بقیع

 

شاعر:حبیب الله چایچیان (حسان)

 

 




تاریخ: جمعه 5 دی 1393برچسب:,
ارسال توسط سید رضی حسینیان

 

بــــــه گوش دل ندا آمد، که یار دلربا آمد                    به درد ما دوا آمد، رضا آمد، رضا آمد

خدا داد آنچه را وعده، بشد در ماه ذیقعده                  که آمد بهترین بنده، رضا آمد، رضا آمد

بباید مِفرَشی از نور، ز تار گیسوان حُور                     که آمد قبله ی منظور، رضا آمد، رضا آمد

فروغ زهره ی زهرا، ز نجمه تافت بر دنیا                     که خورشید جهان آرا، رضا آمد، رضا آمد

زمین رفت و، بهشت آمد، که زیبا جای زشت آمد        گل مینو سرشت آمد، رضا آمد، رضا آمد

چو عیسی می کند احیا چو موسی با ید بیضا           ز نسل حیدر و زهرا، رضا آمد، رضا آمد

به دانش، تالی حیدر، به عصمت، وارث مادر              ولایش عین  پیغمبر، رضا آمد، رضا آمد

پناه انس و جان است این، امام مهربان است این       شفیع شیعیان است این، رضا آمد، رضا آمد

حسان از غصه ی دوران، دلت را منصرف گردان           بــگو با چهره ی خندان، رضا آمد، رضا آمد

شاعر: حبیب الله چایچیان (حسان)

 




تاریخ: جمعه 5 دی 1393برچسب:,
ارسال توسط سید رضی حسینیان


دنیاست چو قطره ایّ و ، دریا زهرا                  کی فرصت جلوه دارد اینجا ، زهرا

قدرش بود امروز نهان چون دیروز                     هنگامه کند و لیک فردا ، زهرا

خالق چو کتاب خلقت انشا فرمود                 عالم چو الفبا شد و معنا ، زهرا

احمد که خدا گفت به مدحش لولاک              کی می شدی آفریده ، لولا ، زهرا

طاها و علی دو بیکران دریایند                      وآن برزخ ما بین دو دریا زهرا

او سرّ خدا و لیلة القدر نبی است                  خیر دو سرا ، درخت طوبی ، زهرا

بر تخت جلال ، از همه والاتر                         بر مسند افتخار ، یکتا ، زهرا

در آل کسا محور شخصیّتهاست                   مابین اَب و بَعل و بنیها ، زهرا

سر سلسله ی نسل پیمبر کوثر                  سرچشمه ی نور چشم طاها ، زهرا

تنها نه همین مادر سبطین است او              فرمود نبی  اُمّ ابیها ، زهرا

آن پایه که دیروز پیمبر بنهاد                         امروز نگهداشته بر پا ، زهرا

از احمد و مرتضی چه باقی ماند                 از مجمعشان شود چو منها ، زهرا

حرمت بنگر که در صفوف محشر                 یک زن نبود سواره الا زهرا

هنگام شفاعت چو رسد روز جزا                 کافی است برای شیعه ، تنها ، زهرا

حیف است ( حسانا ) که در آتش سوزد      شیعه که ورد اوست   زهرا ، زهرا




تاریخ: جمعه 5 دی 1393برچسب:,
ارسال توسط سید رضی حسینیان

 

شب ميلاد سلطان جهان است شب فيض خداى مهربان است

نگردد خسته ديگر چرخ گردون كه هر پيرى ز عشق او جوان است

دل هر ذرّه از مهر حسينى در اين عيد همايون شادمان است

زمين امشب كند بر آسمان فخر كه ماهش قبله ی هفت آسمان است

هماى عشق و رحمت از ره لطف قرين و همنشين خاكيان است

حسينى كه نبى در حق او گفت: شهنشاه بهشت جاودان است

بخاك تيره اكنون مينهد پا عجب درياى لطفش بيكران است

دگر كفر است نوميدى ز رحمت حسين امشب چو بر ما ميزبان است

هواى باغ رضوان روح‌پرور ز بوى طُرّه ی اين باغبان است

بهشت جاودان پرنغمه ی عشق ز حسن اين گل مينو نشان است

جهان تا هست درگاه حسينى حريم قبله‌گاه عاشقان است

نشانى از جلال كبريائى شكوه و فرّ اين شاه جهان است

كند بر هردو عالم پادشاهى هرآنكس بنده ی اين آستان است

(حسانا) خسرو خوبان ترا بس كه شيرين عشق او مانند جان است

بر اين ويرانه دل منگر به تحقير

كه در آن گنج مهر شه نهان است

شاعر: حبیب الله چایچیان (حسان)




تاریخ: جمعه 5 دی 1393برچسب:,
ارسال توسط سید رضی حسینیان

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 345
بازدید کل : 22454
تعداد مطالب : 230
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

طلا حرم پخش زنده حرم
1
سیاسی