امامت حضرت حسن بن علی العسکری(ع)
امامت حضرت حسن بن علی العسکری(ع)
امام حسن عسکری(ع) پس از شهادت پدر، در سنّ 22 سالگی عهده دار منصب امامت شدند. ایشان هنگامی که با پدر به سامرّا عزیمت نمودند تنها دو سال داشتند. از آنجا که بیشتر عمر آن امام(ع) در شهر نظامی سامرا به سر آمد، به عسکری(سپاهی) ملقّب شدند.
معتزّ عباسی پس از قتل امام هادی(ع) به سعید حاجب دستور داد تا امام عسکری را پنهانی به کوفه برده و به قتل رساند. گروهی از شیعیان در این باره اظهار نگرانی نمودند، اما امام(ع) به ایشان نوشت:«آنچه شنیده اید انشاءاللّه منتفی خواهد شد».سه روز بعد، معتز از خلافت خلع شده و به قتل رسید. مدت خلافت او کمتر از یکسال بود. پس از وی، مهتدی به خلافت رسید. وی نیز بر امام(ع) سخت گرفت و ایشان را همراه با یکی از یارانش به نام ابوهاشم جعفری به زندان افکند و شیعیان را تهدید کرد که: به خدا قسم، پیشوایتان را خواهم کشت و تمامی شما را از صفحۀ روزگار محو خواهم ساخت. ابوهاشم از امام(ع) پرسید: عاقبت ما چه خواهد شد؟ امام(ع)فرمود:«این طاغوت قصد داشت امشب مرا بکشد، اما به مجازات چنین نیّتی زندگی خویش را تباه ساخت. تا پنج روز بشمار، در روز ششم با خفّت و خواری کشته خواهد شد».
امام(ع) هنوز فرزندی نداشتند و شیعیان نگران بودند که در صورت شهادت ایشان چه باید بکنند. ابوهاشم نیز در این اندیشه بود که امام(ع) خطاب به وی فرمود:«ای ابوهاشم، من اکنون پسری ندارم، ولی خداوند به زودی پسری به من عنایت خواهد فرمود».
هنگامی که امام(ع) به زندان افتادند، گروهی از عباسیان از زندانبان ایشان خواستند تا نسبت به آن حضرت سختگیری بیشتری اعمال کند. وی به آنها گفت: دو تن از بدترین افراد خود را بر وی گماردم، اما آن دو بر اثر تماس با وی، اکنون در نماز و عبادت بر یکدیگر سبقت می جویند. دیگر چه می توانم بکنم! آن حضرت سه سال از عمر کوتاهشان را در زندان عباسیان گذرانیدند . یکبار زندانبانان، ایشان را نزد شیرها افکندند اما شیرها با کمال تواضع گرد ایشان به طواف پرداختند. در روز ششم، مطابق با پیشگویی امام(ع)، مهتدی توسط سرداران ترک به قتل رسیده و معتمد بر جای وی نصب گردید. مدت خلافت مهتدی عباسی بین شش تا یازده ماه نوشته شده است.
احمدبن عبداللّه خاقان که می گویند ناصبی بوده است، دربارۀ حضرت عسکری(ع) می گوید: «وی مردی بود عالم، زاهد، باتقوا، باوقار و سکینت، با عفّت و حیا و شرافت و با ابهّت. ابهّت او در دل همه حتی خلفا، وزرا و سردمداران جای داشت و از این جهت نزد آنان قدر و منزلت و عظمتی داشت. روزی نزد پدرم(وزیر مهم خلفا) نشسته بودم که به او خبر دادند ابن الرّضا آمد. پدرم او را استقبال کرد و دستش را بوسید و او را به جای خود نشانید و خود مانند یک بندۀ ذلیل در برابرش نشست. چون آن بزرگوار رفت، از پدرم سؤال نمودم که این آقا چه کسی بود؟ پدرم گفت: کسی در این جهان استحقاق خلافت ندارد جز او. مردی است عالم، زاهد، و انسان کامل، چنان که پدر او نیز چنین بود».[692]
آن حضرت ابهّتی خاص داشت که سردمداران حکومت را به وحشت می افکند. فزونی یافتن تعداد شیعیان که به برکت فعالیت ائمۀ شیعه، اکنون بالغ بر دهها میلیون نفر بودند و پراکندگی ایشان در ایران، عراق، مصر، حجاز و یمن و حتی شهر نظامی سامرّا و سرازیر شدن وجوه کلان خمس به سوی امام شیعیان و قیامهای علویان در گوشه و کنار، حکّام عباسی را به تنگ آورده و موجب شد که ایشان سرکوب شدید شیعیان را در حد امکان در دستور کار قرار دهند که کشتار شهر قم که پایگاه شیعه و از مراکز علما و محدثین بود(که در آن به مطالعه و تبلیغ و تدریس آثار ائمه اشتغال داشتند)، در همین راستا صورت گرفت. معتمد عباسی، امام(ع) را به شدت تحت نظر قرار داد به طوری که کسی جز در شرایط خاص امکان تماس با ایشان را نمی یافت و ارتباط با ایشان از طریق مراسله بود.
اسراف و تجمل گرایی و حبس حقوق مردم در دستگاه عباسی، اکنون در دورۀ زوال این حکومت، موجب اختلاف طبقاتی فاحش و فقر روزافزون و غیر قابل تحمل مردم گردیده بود و اوضاع آشفته و مغشوش سیاسی و نبردهای داخلی بر دامنۀ این دشواری افزوده بود. در این اوضاع، چشم ضعفاء، حتی غیر شیعیان، به دست پر مهر یازدهمین پیشوای الهی بود. یاران امام(ع) برای رسانیدن آذوقه و پول به مردم به شدت فعالیت می کردند. خمس اموال شیعیان که به دشواری به دست امام(ع) می رسید منبع تأمین نیازهای محرومین بود. پرداخت خمس به امام شیعیان جرم محسوب گشته و پرداخت کننده در صورت شناسایی به مصادرۀ اموال محکوم می گردید. از این روی، پرداخت و جمع آوری وجوهات شرعی کاری دشوار بود که پنهانی صورت می گرفت. عثمان بن سعید از یاران معتمد امام(ع) بود که در سامرا به روغن فروشی اشتغال داشت. شیعیان، وجوهات را به او تحویل می دادند و وی نیز آن را در خیکهای روغن جاسازی کرده و نزد امام(ع) می فرستاد.
دستگاه عباسی علیرغم مشکلات داخلی و ضعفی که در این دورۀ زوال خویش تجربه می کرد نسبت به یازدهمین پیشوای اسلام حساسیّت جدیدی نیز داشت که در مورد پیشوایان قبلی نداشت و آن خبری از پیامبر اسلام (ص) بود که بشارت نابودی ظلم و رهایی بشریت را از چنگال نظام های فاسد و ضد الهی به دست دوازدهمین اختر تابناک امامت و ولایت؛ قیام کنندۀ آل محمّد (ص) داده بود. در راستای عمل به وصیّتِ سینه به سینۀ حاکمان غاصب مبنی بر این که: «هرگز اجازه ندهید حکومت به دست فرزندان فاطمه افتد» دستگاه عباسی تمام توان اطلاعاتی-امنیتی خود را بسیج کرده بود تا در صورتی که فرزندی برای امام حسن عسکری(ع) متولد گردد، او را به قتل رسانده و بقای حاکمیت خود و تمامی نظام های ستم پیشه را تا پایان جهان تضمین نماید. معتمد عباسی اطمینان نداشت که این کودک هنوز به دنیا آمده است یا نه، ولی به این نتیجه رسید که بهتر است هرچه زودتر با به شهادت رسانیدن پدر مانع از ولادت کودک شود، حال آن که وی از این حقیقت غافل بود که این کودک به دنیا آمده است. معتمد با این انگیزۀ پلید، امام حسن عسکری(ع) را در سن بیست و هشت سالگی، در ششمین سال امامت ایشان، مسموم ساخته و به شهادت می رساند. آن حضرت در کنار قبر مطهّر پدر بزرگوارش حضرت هادی(ع)، در سامرّا به خاک سپرده شد.
از سخنان آن حضرت است:
«عبادت به زیادى روزه و نماز نیست بلكه (حقیقتِ) عبادت، بسیار اندیشیدن در امر خداست».
«هیچ عزیزى حقّ را رها نكند، مگر آن كه ذلیل گردد و هیچ ذلیلى به حقّ نیاویزد، مگر آن كه عزیز شود».
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به اسم اعظم خدا، از سیاهى چشم به سفیدىاش نزدیكتر است».
«چه زشت است براى مؤمن، دلبستگى به چیزى كه او را خوار دارد».
«هیچ بلایى نیست، مگر این كه اطرافش را نعمت الهی در بر گرفته است».
«پرورش دادن نادان و ترك دادن معتاد از عادتش، مانند معجزه است».
«كسى كه با خدا مأنوس باشد، از مردم وحشتش گیرد».
«وصول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است كه جز با عبادت در شب حاصل نگردد».
و در نامه ای به ابن بابویه:«...و بر تو باد بردباری و انتظار فرج. رسول خدا(ص) فرمود: برترین اعمال امّت من انتظار فرج است. شیعیان ما همواره اندوهگین هستند تا فرزندم قیام کند. او زمین را پس از آن که از ظلم و جور پر شده باشد، با عدالت خویش آباد خواهد ساخت. شکیبا باش و شیعیان مرا به شکیبایی فرمان ده؛ که زمین از آنِ خداوند می باشد و آن را به هریک از بندگانش که بخواهد به میراث می دهد و سرانجام نیک از آنِ پرهیزگاران است».
«شیعیان ما، گروه ناجیه و فرقۀ پاكى هستند كه حافظانِ (آئین) مایند و در برابر ستمكاران، سپر و مددكار ما. به زودى چشمه هاى حیاتِ (ظهور منجىِ بشریّت) بعد از گدازۀ توده هاى آتشِ پیش از ظهور، براى آنان خواهد جوشید».
نظرات شما عزیزان: