ز ليلايي شنيدم يا علي گفت به مجنون چون رسيدم يا علي گفت
مگر اين وادي دارالجنون است *** كه هر ديوانه ديدم يا علي گفت

نسيمي غنچه اي را باز مي كرد *** به گوش غنچه كم كم يا علي گفت

چمن با ريزش باران رحمت *** دعايي كرد و او هم يا علي گفت

يقين پروردگار آفرينش *** به موجودات عالم يا علي گفت

دلا بايست هر دم يا علي گفت*** نه هر دم بل دمادم يا علي گفت

به هر روز و به هر شب يا علي گفت*** به هر پيچ و به هر خم يا علي گفت

خمير خاك آدم را سرشتند*** چو بر مي خواست آدم يا علي گفت

علي در كعبه بر دوش پيمبر*** قدم بنهاد وآن دم يا علي گفت

عصا در دست موسي اژدها گشت *** كليم آنجا مسلّم يا علي گفت

ز بطن حوت ، يونس گشت آزاد*** ز بس در ظلمت يم يا علي گفت

به فرقش كي اثر مي‌كرد شمشير*** شنيدم ابن ملجم يا علي گفت

مگر خيبر ز جايش كنده ميشد*** يقين آن دم علي هم يا علي گفت